ملخص الجهاز:
"اما مامان همهاش میگه باز این دختر پت و پیس پیداش شد.
حالا که بابا رفته سفر و مامان ازم بدش میآد.
مگه من همون بهاری نیستم که وقتی بابا بود؟شاید کار بدی کردهام که مامان ازم بدش میآد.
انداختم کنار دیوار و گفت:«دیگه به من نگو مامان،من باباتم!» آخه من چیکار کنم،چهجوری مامان بابا میشه؟ بابابزرگ آمد بلندم کرد.
هروقت مامان لباسهای بابا را میپوشه،من باید بیام تو اتاق.
چرا بابابزرگ به مامان میگه دیوانه؛دیوانه مگه بد نیست؟مامان من هیچم دیوانه نیست.
من مامان را دوست دارم اگر بابا اذیتش کردم، یعنی من که نکردم...
وقتی بابابزرگ به مامان میگفت دلت برا این دختره بسوزه و من را نشان میداد.
مگه مامان من مریضه که خوب بشه؟مامان من همهاش خوبه.
اینها را بابا میگفت و حالا مامان میگه.
مامان همیشه به بابا میگفت تو دنیا کلاه آبی فقط به تو میآد.
وقتی بابا کلاه را گذاشته بود و حرف میزد،مامان فقط نگاهش میکرد."