خلاصة:
سه کشور ایران، روسیه و ترکیه در طول دو سده ی اخیر روابط پر نوسانی با کشورهای اروپایی و امریکای شمالی (مجموعهی غرب) داشتهاند. این روابط پس از جنگ دوم جهانی همواره با افتوخیز همراه بوده است. این شرایط باعث شده است تا بعد از جنگ سرد و شروع هزارهی جدید نوعی سرخوردگی و عدم موفقیت در روابط این سه کشور و غرب شکل گیرد که حاصل آن گرایشهایی با شدت و ضعف متفاوت و نوسان داد به سمت کشورهای شرقی (آسیایی) در قالب گرایش به شرق در مواضع اعلامی و عملی (مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) بروز یابد. سوال مطرحشده در این مقاله این است که: چرا نگاه به شرق در سیاست خارجی ایران، روسیه و ترکیه در دوران پس از جنگ سرد تقویتشده است؟ فرضیهی مقاله این است که پیشینه مرزبندی هویتی کشورهای ایران، روسیه و ترکیه با غرب و رودررویی این کشورها با هویت هژمونیک غرب در دوران پس از جنگ سرد، سبب تقویت نگاه به شرق در سیاست خارجی این کشورها شده است. مقالهی در چارچوب نظریهی برسازی (سازنده گرایی) در سیاست خارجی (مهم شدن هویت ها و کناکنش ها) و با استفاده از منابع کتابخانهای و اینترنتی در پی یافتن پاسخ سوال بالا و تائید فرضیهی طرحشده، به این نتیجه رسیده است که هم هویت تاریخی، دینی و تمدنی، هم هویت جغرافیایی (مرزبندیهای جغرافیایی) و هم موانع و فشارهای هویت هژمونیک غرب در گرایش این سه کشور به شرق و آسیا نقشآفرین بوده است.
The three countries of Iran, Russia and Turkey have had fluctuating relations with
European countries and North America (Western group) during the last two centuries.
These relations have always been associated with setbacks since World War II. This
situation has led to a kind of frustration and failure in the relations between the three
countries and the West after the Cold War and the beginning of the new millennium,
which resulted in tendencies with different strengths and weaknesses and fluctuated
towards Eastern (Asian) countries in The form of orientation towards the East should
be expressed in declarative and practical positions (political, economic and cultural
relations). The question posed in this article is: Why has the view of the East been
strengthened in the foreign policy of Iran, Russia and Turkey in the post-Cold War era?
Our hypothesis is that: "The background of the identity borders of Iran, Russia and
Turkey with the West and the confrontation of these countries with the hegemonic
identity of the West in the post-Cold War period, has strengthened the view of the East
in the foreign policy of these countries." Is". The present article uses the theory of
constructivism in foreign policy (the importance of identities and interactions) and uses
library and Internet resources to find the answer to the above question and confirm the
hypothesis. It has been concluded that both historical, religious and civilizational
identity, geographical identity (geographical demarcations) and barriers and pressures
of Western hegemonic identity have played a role in the tendency of these three
countries to East and Asia.
ملخص الجهاز:
این شرایط باعث شده است تا بعد از جنگ سرد و شروع هزارهی جدید نوعی سرخوردگی و عدم موفقیت در روابط این سه کشور و غرب شکل گیرد که حاصل آن گرایشهایی با شدت و ضعف متفاوت و نوسان داد به سمت کشورهای شرقی (آسیایی) در قالب گرایش به شرق در مواضع اعلامی و عملی (مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) بروز یابد.
اگرچه دلایل گوناگونی در تمایل این کشورها به شرق ازجمله نیروی جاذبهی شرق در قالب اقتصاد نوظهور، تحولات داخلی، منطقهای و بینالمللی وجود دارد در این مقاله دستمایههایی هویتی نگاه به شرق را در سیاست خارجی این سه کشور و اینکه چه عوامل مشترک هویتی در روابط این سه کشور در برابر غرب باعث شده تا بعد از جنگ سرد، روابط با شرق در مناسبات آنها برجسته شود، بررسی خواهد شد.
ما این عوامل را در چهار حوزه بررسی می کنیم: 1- هویت تاریخی، هویت دینی و هویت تمدنی این سه کشور درگذشته با غرب (عموماً اروپا) در تمایز بوده است؛ 2- هر سه کشور به لحاظ جغرافیایی در نقطهی تلاقی و برخورد عناصر هویتی و تمدنی غرب قرار داشته اند و نوعی مرزبندی هویتی- جغرافیایی نیز با غرب پیداکردهاند؛ 3- در هر سه کشور گرایش هایی از همکاری و نزدیکی با غرب در حوزه سیاست خارجی وجود داشته که عموماً با سرخوردگی و عدم موفقیت همراه شده است و 4- هر سه کشور با شواهد فراوانی از هویت هژمونیک غرب در دوره ی پس از جنگ سرد روبه رو شده اند.