خلاصة:
الاهیات سیاسی جدید با متفکران مهمی مثل یورگن مُلتمان، یوهان باپتیست مِتس و دوروتی زُئِلِه در نیمۀ دوم سدۀ بیستم پا به عرصۀ الاهیات مسیحی گذاشت. این الاهیات را بیشتر از وجه سیاسی آن میشناسیم. با این حال، مقالۀ حاضر با روشی توصیفی ـ تحلیلی به بررسی رویارویی این سه شخصیت مهم الاهیات سیاسی با فرهنگ مدرن پرداخته است. آنچه این مقاله قصد دارد نشان بدهد آن است که الاهیات سیاسی نگاه انتقادی و معترض به بعضی از وجوه فرهنگ مدرن دارد، گرچه چنین نگاهی بنا به تعریف این الاهیات ذاتی آن نیست. از وجه معرفتی نقد متألهان سیاسی را به «الاهیات مرگ خدا» و بهاصطلاح الاهیات سکولار شاهدیم؛ الاهیات مرگ خدا نقدهایی اساسی به مفهوم خدا در الاهیات مسیحی داشت و در طرف مقابل طرح بعضی از اندیشههای الاهیاتی از جانب الاهیات سیاسی، نظیر تأکید بر فرجامشناسی مسیحی، اساساً کمتر به دلیل اهمیت سیاسی و شبهمارکسیستی آن و بیشتر برای بازتعریفی از مفهوم خدا و بردن آن به انتهای تاریخ بود تا آن را از تنگنای عقلانیت انتزاعی معاصرشان رها سازند. این الاهیات همچنین بر زبان روایی و دعایی و توانمندی آن برای ارایۀ تصویری واقعیتر از مفاهیم الاهیاتی، در مقایسه با زبان انتزاعی و عقلانی مدرن، تأکید دارد. از وجه فرهنگی نیز الاهیات سیاسی به تأثیرات فرهنگ بورژوایی برآمده از سرمایهداری بر الاهیات مسیحی اعتراض دارد و معتقد است این نکته موجب نوعی بیاعتنایی بورژوایی در مسیحیت شده است. تئودیسۀ نظری مسیحیت هم میکوشد وضعیت را معمول و آرام جلوه دهد، حال آن که به باور این متألهان طرح رنجهای فاجعهبار بشر مثل آشویتس در حیطۀ الاهیات میتواند تصوری حقیقیتر از خدا به دست بدهد و همچنین کتاب مقدس و ناهمعصریت مسیحیت با فرهنگ بورژوایی میتواند مبنایی برای نقد وضعیت معاصر و ادامۀ پروژۀ روشنگری باشد.
The new political theology was emerged in the second half of twentieth century by prominent figures like Jurgen Moltmann, Johann Baptist Metz, and Dorothee Soelle. It is known usually for its political aspect. This article surveys the encounter of political theology with modern thinking and culture with a descriptive and analytic method. In this encounter, political theology has a critical attitude to some aspects of modern thinking and culture. In the epistemological aspect, there are criticisms to Death of God theology and so-called Secular Theology and insisting on some theological doctrines like Christian eschatology for redefining God and taking it to the end of history for the sake of releasing it from the impasse of here and now’s abstract reason. In addition, it insists on narrative and prayer language and its capacity in presenting an accurate idea of theological concepts in comparison with modern abstract and intellectual language. In the cultural aspect, political theologians object to bourgeois culture’s influences on Christian theology. They think that it causes bourgeois indifference to suffering. Theoretical theodicy of Christianity also attempts to present the situation as usual and calm, though these theologians believe that casting the tragic sufferings such as Auschwitz in the realm of theology can give us a more proper idea of God, and also the Bible and noncontemporaneity of Christianity with bourgeois culture can give us a basis for criticism of contemporary situation and continuing the enlightenment project.
ملخص الجهاز:
از وجه فرهنگي نيز الاهيات سياسي به تـأثيرات فرهنـگ بـورژوايي برآمده از سرمايه داري بر الاهيات مسيحي اعتراض دارد و معتقد است اين نکته موجب نوعي بياعتنايي بورژوايي در مسيحيت شـده اسـت .
تئوديسـۀ نظـري مسـيحيت هـم ميکوشد وضعيت را معمول و آرام جلوه دهد، حال آن که به باور ايـن متألهـان طـرح رنج هاي فاجعه بار بشر مثل آشويتس در حيطۀ الاهيات ميتواند تصـوري حقيقـي تـر از خدا به دست بدهد و همچنين کتـاب مقـدس و نـاهم عصـريت مسـيحيت بـا فرهنـگ بورژوايي ميتواند مبنايي براي نقد وضعيت معاصر و ادامۀ پروژٔە روشنگري باشد.
مقـالات چنـدي هـم دربارٔە بعضي از اين متألهان منتشر شده است که البته ارتباط مسـتقيمي بـا مقالـۀ حاضـر ندارند، از جمله مقالۀ «بررسي مقايسه اي تفکرات دوروتي زئله و سيمون وي » (فلاحـي ) کـه مهم ترين آراي زئله و وي را مطرح ميکند و مشابهت ها و مفارقت هاي اساسي بين آنهـا را بر ميشمارد.
اين مقدمه و مطالب بعدي نشان ميدهند الاهيات سياسي واکنشي بود عليـه فرهنـگ مدرن عليه تفکر سکولار دهۀ ١٩٦٠، عليه فرهنگ بورژوايي نيمۀ دوم سدٔە بيسـتم و پـس از آن، و نيز عليه بيعـدالتيهـا و محروميـت هـايي کـه آن را پيامـدِ اقتصـادي مبتنـي بـر سرمايه داري ميدانستند.
بنابراين ، متس پسامدرن نبود بلکه همچون اين انديشمندان مکتـب فرانکفـورت معتقـد بود که روشنگري پروژه اي است که بايد آن را ادامه داد، بـه ايـن معنـي کـه اگـر پـروژٔە روشنگري بر مدار نگرش انتقادي به وضعيت بشر و داشته ها و يافته هـاي آن مـي چرخـد اکنون هم بايد به دستاوردهاي مدرن بـا همـان نگـاهي انتقـادي مبتنـي بـر روشـنگري نگريست و از سيطرٔە نيروهاي سودجو و مخرب بر فرهنگ مدرن جلوگيري کرد.