خلاصة:
قرن ششم هجری زمانه برآمدن مشایخ بزرگ صوفیه و تولید ادبیات صوفیانه به زبان فارسی است که به شکل گیری طریقیت ها و آئین های تصوف و توسعه خانقاه ها به عنوان نهادهای اجتماعی در ایران قرون میانه منجر می شود. در خراسان این دوران، مذاهب جامعه اسلامی از اهل سنت و شیعیان دچار اختلافات عقیدتی وستیزهای اجتماعی بودند جریانهای صوفی تلاش کردند با ارائه مفاهیم باطنی از مسائل دین اسلام، توجه را از اختلافات عقیدتی ظاهری دور ساخته و باورهای جامعه مسلمانان را به حقیقت باطنی و وحدت بخش این مفاهیم جلب کنند و از این اختلافات فرقهای بکاهند. از جمله این مسائل اختلافی بین فرق اسلامی، موضوع خلافت، امامت و جایگاه خلفای راشدین اربعه از نظر مشروعیت سیاسی و افضلیت عقیدتی بود. با اینکه نظریه تربیع درباره خلفای راشدین پیشتر در باورهای فرقه ای مطرح شده بود اما جریان های تصوف با توجه به مبانی فکری شان تلاش کردند با ارائه تعریف متفاوتی از این مساله، جایگاه دیگری برای خلفای راشدین در تفکر و فرهنگ اسلامی صوفیانه درنظر بگیرند.. از آنجا که یکی از باورهای صوفیان، تاویل گرایی و باطن گرایی بوده بهنظر می رسد ادبیات صوفیانه با ارائه معانی باطنی از باورها و عملکرد خلفای راشدین در تاریخ صدر اسلام سعی کردند جامعه مسلمانان را از اختلافات ظاهری بنابر باورهای صوفیانه به سوی همگرایی اجتماعی و وحدت امت که از مفاهیم باطنی عرفانی نشات میگیرد، سوق دهد؛ لذا در چنین نظام معنایی است که خلفای راشدین نه در لباس خلافت و سیاست و افضلیت که در لباس ریاضت و صفاوت و وحدت در یک مسیر به دنبال حقیقت عرفانی در سیر و سلوک الهی میباشند.
ملخص الجهاز:
بنابراين مي توان اين مساله را مطرح کرد که معناي باطني حکايات زندگي خلفاي راشدين اربعه شامل ابوبکر، عمر، عثمان و علي بن ابي طالب – که بنابر نظريه تربيع مفهوم و ترتيبي پذيرفته شده در باورهاي فرقه اي مذاهب اهل سنت بود - در ادبيات صوفيانه خراسان قرن ششم هجري چه بود؟ و بر اساس رويکرد معناکاوانه مقاله حاضر، اين معناي باطني تذکره هاي فارسي صوفيان خراساني چه نسبتي با ٣٩٤ دشواره ستيز اجتماعي بين حاميان فرق اسلامي در ايران قرون ميانه داشتند؟ هرچند درباره طريقيت هاي تصوف و ادبيات صوفيانه تحقيقات مختلفي انجام شده است اما رويکرد «تاريخ اجتماعي» به ادبيات تذکره اي صوفيانه اين دوران محدود به آثاري است که با اذعان به موقعيت اجتماعي صوفيان در جامعه ايران اسلامي در قرون ميانه به خصوص در خراسان عمدتا نسبت بين مشايخ و طريقت هاي صوفي را با قدرت سياسي سنجيده اند و طرح بحثي درباره اين که موقعيت اجتماعي طريقيت هاي صوفي چگونه تحت تاثير باورهاي صوفيانه و به واسطه ادبيات تذکره اي و تمثيلي آنان در بافت دشواره هاي عقيدتي جامعه اسلامي مانند مساله خلفاي اربعه تثبيت و نهادينه شده است نداشته اند(نصر ١٣٨٨، انصاري ١٣٨٢، نيکلسون ١٣٧٤، شيبي ١٣٥٩، شيمل ١٣٨١، زرين کوب ١٣٥٦، ١٣٧٩، ١٣٩٠، کياني نژاد ١٣٦٦، نفيسي ١٣٤٣، ابن طيب ١٣٩٢، فاخوري ١٣٧٣، فخري ١٣٨٨، الجابري ١٣٨١، برتلس ١٣٨١، ستاري ١٣٧٤، غني ١٣٦٦، پاکتچي ١٣٩١، کربن ١٣٩٩، شفيعي کدکني ١٣٨٥، ١٣٨٦، ١٣٨٨، هرمانسن ١٣٨٨، ١٨١-١٨٣، سليمان حشمت ١٣٨٨، ١٨٩-١٩٤).