خلاصة:
بهائیان معتقدند همۀ کسانی که آنان
را جزو پیامبران معرفی می کنند، از
حضرت آدم علیه السلام تا بهاء الله،همه مظهر
امرند و حقیقت ادیان یکی بیشتر
نیست و مظاهر امر از آغاز تا انجام یکی
بیشتر نیستند. آ نها م یگویند مظاهر
امر، رجعت می کنند و این امر، تناسخ
نیست. بهائیان حقیقت رهبران خود
را همان رجعتی می دانند که در مکتب
شیعه مطرح شده است. در این مقاله
موضوع «مظهریت»و تفاوت آن با«نبوت»
ادیان ابراهیمی و همچنین وحدت
مظاهر امر بررسی می شود. آنچه ایشان
از رجعت معنی می کنند، با نظر شیعه
متفاوت است و رجعت شیعه مفهوم
دیگری است که نه در شکل و محتوا و
نه در کیفیت، با آنچه بهائیان می گویند،
همخوان نیست.
Baha’is believe that all those whom they introduce as prophets, from Adam (peace be
upon him) to Baha’u’llah, are all manifestations of God (the Cause), and the truth of
religions is not more than one truth, and the manifestations of God ( the Cause )are not
more than one manifested from the beginning to the end. They say that the manifestations
of God return toward the people and this matter is not reincarnation. Baha’is consider the
truth of their leaders to be the same as the regression (resurrection) that has been proposed
in the Shia school of thought. In this article, the issue of “manifestation” and its difference
with the “prophecy” of Abrahamic religions and also the unity of the manifestations
of God are examined. What they mean by regression is different from the Shia opinion,
and Shia regression is another concept that is not compatible with what the Baha’is say,
neither in the form and content, nor in the quality.
ملخص الجهاز:
برخلاف ادعای بهائیان و رهبران آنان دربارۀ خلق ارواح بشر توسط ارواح پیامبران، چندین روایت بهصراحت نشان میدهند که خلق و رزق بهوسیلۀ پیامبران و حجج الهی و ائمه علیهم السلام انجام نشده است، ازجمله روایات زیر: ــ عنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام: «مَا تَقُولُ فِی التَّفْوِیضِ؟» فَقَالَ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَمْرَ دِینِهِ فَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَأَمَّا الْخَلْقُ وَ الرِّزْقُ فَلَا.
آیا نباید حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم سخنی دراینباره به زبان آورند؟ چرا ایشان بر موضوع ختم نبوّت خویش ــ که با نظریه وحدت مظاهر در تضاد است ــ ایناندازه تأکید داشتند؟ آیا نظریهای با این همه اهمیّت ارزش نزول یک آیۀ قرآن نداشت؟ آیا خود آن حضرت نباید دربارۀ این موضوع با یاران نزدیک خود صحبتی کرده یا اشارهای داشته باشند؟ قرآن مجید از زبان حضرت عیسی علیه السلام میفرماید: "و اذ قال عیسیبنمریم...
در همین راستا، بهاءالله برای اینکه راهی برای توجیه بحث خاتمیت پیدا کند و این تناقض را رفع کند و بتواند سید باب و خود را در سلسله انبیا (یا به قول خودش مظاهر امر) قرار دهد، از نظریۀ وحدت استفاده کرده است که در ادامه سخنان او در این زمینه و سپس بررسی آنها را خواهیم دید.
قسمتهای مختلف این حدیث در ایقان آمده و بعضی از قسمتهای آن مخالف نظر بهاءالله است، برای مثال در همین بخشی که نقل شد، میبینیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند که ما را پروردگار نخوانید، این در صورتی است که بهاءالله بحث وحدت انبیا و مظاهر امر را با خداوند متعال، مطرح کرده و در نوشتههای دیگر خود ادعای الوهیت کرده است.