ملخص الجهاز:
"بخش دوم محمد حسین پژوهنده مدخل آیا براستی از تهاجم فرهنگی هراس داریم؟براستی چه چیزی موجب شده است تا همواره ملت خود را از نفوذ فرهنگی غب، آگاه کنیم و به او هشدار دهیم؟آیا خطری در کمین است؟آیا دشمن قصد تصرف قلمروهای ما را در سر میپروراند؟آیا غرب به سرکردگی آمریکا درصدد است تا کیان ملی ما را منهدم کند، یا ما دارای مکتبی معارض و مسلح هستیم و دشمن تصمیم به خلع سلاح ما از ناحیه مکتب گرفته است؟اگر چنین است، چرا همین فریاد از حلقوم کشورهای پیشرفته و نسبتا نیرومند غربی نیز بلند است؟ آیا آنها نیز میترسند؟آیا آمریکاییان که فرهنگ اسلامی را به عنوان مهمترین خطر نهدیدکننده فرهنگ و تمدن غربی مطرح کردهاند و در برابر آن هشدار میدهند نیز میترسند؟ بگذارید سؤال را به صورت ریشهایتر مطرح کنیم.
دلیل آن نیز با همه آنچه در بالا ذکر شد، یک چیز است و آن اینکه با تمام آنچه از وحدت، همگونی و دعوت مردم به یکرویی و یکرویهای دم میزنند، همگی در نهان میگویند محور آن باید«من»باشم و به عبارتی دیگر، دعوت از دیگران برای متحد شدن با«من»و بر محور«من»و در زیر لوای «من»است، و این آغاز فاجعه است، زیرا: فریادهای وحدتگرایی و وحدتطلبی ملتها زمانی که بیجواب ماند و با ندایی به همان گونه از دیگران تصادم نمود و معارضه کرد، صحنه برخوردی را در عرصه فرهنگی جهان به وجود میآورد که غربیها نام آن را«رویارویی تمدنها»نمادند و ما به آن«تهاجم یا شبیخون فرهنگی»میگوییم و اروپا بر آن نام«چیرگی تکنولوژی و تهاجم فرهنگی»را اطلاق میکند و دوباره بشریت به بارو پناه میبرد و از توپخانههای سنگین استفاده میکند و ندای جهاد ملی و بسیج همگانی را سر میدهد، اما نه بارویی که از بتونآرمه است که باروی«کمیتهها و شوراهای فرهنگ عمومی»و نه با توپخانهای که آتشین و فولادین است که با طرحهای ضدتهاجمی آن کمیتهها."