خلاصة:
در ﻣﻮرد ﻣﺒﺎدی اﺟﺘﻬﺎد ﻣﯽﺗﻮان ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻓﻘﻬﺎ و ﻣﺠﺘﻬﺪﯾﻦ ﺷﯿﻌﻪ و اﺻﻮﻟﯿﯿﻦ اﻋﻠﯽ اﷲ ﻣﻘﺎﻣﻬﻢ در ﮔﺬﺷﺘﻪ اﯾﻦ ﻣﺒﺎدی را ﺑﻪ ﻃﻮر ﻃﺒﯿﻌﯽ در ﻃﯽ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﻠﻤﯽ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ اﺳﺘﻨﺒﺎط اﺣﮑﺎم ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ، ﺑﺎ وﺟﻮد آن ﺑﺮای ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﻣﺴﯿﺮ اﺟﺘﻬﺎد و اﺳﺘﻨﺒﺎط ﻗﺮار دارﻧﺪ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻨﺎﺳﺐ اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﺒﺎدی را ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺧﻮد را ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﺒﺎدی ﻣﺠﻬﺰ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﺗﺎ در ﻃﺮﯾﻖ اﺟﺘﻬﺎد و اﺳﺘﻨﺒﺎط ﺑﻪ ﻃﻮر ﮐﺎﻣﻞ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﻨﺪ. در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻣﺒﺎدی اﺟﺘﻬﺎد ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﺪه و ﻣﻮرد ﺗﺤﻠﯿﻞ و ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻓﻘﻬﺎ و ﻣﺠﺘﻬﺪﯾﻦ در ﺿﻤﻦ ﺑﯿﺎن ﻣﺒﺎدی اﺟﺘﻬﺎد ﺑﻪ ﺑﻌﺾ از ﻣﺒﺎدی ﺟﺰﺋﯽ و ﻏﯿﺮ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺰ اﺷﺎره ﯾﺎ ﺗﺼﺮﯾﺢ ﮐﺮدهاﻧﺪ. ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻣﺒﺎدی اﺟﺘﻬﺎد ﮐﻪ ﻓﻘﻬﺎ و ﻣﺠﺘﻬﺪﯾﻦ ﺑﻪ آنﻫﺎ ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻧﯿﺰ آنﻫﺎ را ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار داده اﺳﺖ ﻋﺒﺎرتاﻧﺪ از: 1.لغت 2.صرف 3.نحو 4.کلام 5.تفسیر 6.رجال 7.درایه الحدیث 8.منطق 9.فلسفه 10.زمان و مکان 11.عرف 12.اصول 13.ﻋﻠﻢ ﺑﻪ اﺟﻤﺎع. ﻟﺬا ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﻣﺒﺎدی ﻣﻮرد ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻓﻘﻬﺎ و ﻣﺠﺘﻬﺪﯾﻦ ﺑﻮده، اﺑﺘﺪا ﺑﻌﻀﯽ از اﯾﻦ ﻣﻘﺪﻣﺎت و ﻣﺒﺎدی ﻣﻮرد اﺷﮑﺎل و اﯾﺮاد ﺑﻮده ﺑﻪ اﯾﻦ اﺷﮑﺎﻻت و اﯾﺮادات اﺷﺎره ﺷﺪه و ﺑﻪ ﻃﻮر اﺧﺘﺼﺎر رد ﯾﺎ ﻗﺒﻮل ﺷﺪه اﺳﺖ.
ملخص الجهاز:
از زمان علامه حلی به بعد اجتهاد در نزد اصولین به همین معنا بوده است و مجتهد به کسی گفته میشود که با احراز مقدمات و مبادی اجتهاد بتواند احکام را از ادله شرعیه معتبره استنباط و استخراج کند مثل کتاب، سنت، اجماع و عقل و غیره که بر اعتبارش استدلال شده و مورد قبول قرار گرفته باشد.
در مورد اخیر اختلاف شدید است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد، هر چند عدّهای از علماء با مقدمیت این امور مخالفت کردهاند ولی در عمل تحت تأثیر همین مبادی و مقدمات احکام را استنباط میکنند، مثل اینکه منطق و فلسفه را از مبادی اجتهاد ندانسته ولی در عمل نمیتوانند غیر منطقی و غیر فلسفی فکر کنند و یا در عمل نمیتوانند برای زمان و مکان و عرف تأثیری قائل نباشد و نیز با اینکه اجماع را تقریبا قبول ندارند ولی در عمل مخالفت اجماع به ایشان مشکل است و این نشان میدهد که بین قول و عمل تهافت وجود دارد.
نحو اغلب نحویین علم نحو را به گونهای تعریف کردهاند که مقدمیت و مبادی بودن آن برای اجتهاد و استنباط با اشکال مهمی مواجه خواهد شد که بعداً به آن اشاره خواهیم شیخ طوسی، العده في أصول الفقه، ج 2، ص 727؛ حلّی، الاجتهاد و التقلید، ص 243؛ منتهی المطلب، ج 1، ص 6؛ شهید اول، ذکری، ج 1، ص 42؛ حسن بن زین الدین، معالم الدین، ج 1، ص 94؛ سید مرتضی، الذریعه، ج 2، ص 324؛ فاضل تونی، الاجتهاد و التقلید، ص 256؛ حلی، مبادی الوصول، ص 243، حکیم، الاصول العامه، ص 554.