خلاصة:
تناسخ، ازمسائل مهم درعلم النفس است؛ که درطول تاریخ، فکرواندیشه بشررا به خود مشغول وطرفداران زیادیرا درجوامع واقوم مختلف در پهنه وسیع جغرافیایی وتاریخی به خود اختصاص داده ودرعلوم مختلفی چون فلسفه، کلام، تفسیر، فرق ومذاهب از آن بحث شده است؛ از طرفی گره خوردن سرنوشت برخی از آموزههای دینی همچون معاد، معاد جسمانی، احیای اموات، عالم ذر، رجعت و... با مساله تناسخ حساسیت موضوع را بیشتر نموده است. تقریبا تمام ادلهی اصلی استحاله تناسخ، در دوکتاب «علم النفس فلسفی» و «تناسخ ازدیدگاه عقل ونقل» مورد نقد وبررسی قرار گرفته است ومولفین این دو کتاب، آنها را ناتمام میدانند؛ در این نوشتار، که روش توصیفی- تحلیلی- انتقادی است نقطه نظرات این دو اثر درمورد برخی ازمهمترین دلایل عقلی نظریه استحاله تناسخ، مورد نقد وبررسی قرار گرفته است ودرپایان ادله ونقدهای ایشان در نفی ادله عقلی، به بوته نقد کشیده شده ونظریه استحاله تناسخ مورد قبول واقع شده است.
ملخص الجهاز:
( يوسـفي ، ١٣٨٩ش ، ص ١٢٦-١٢٨) نقد وبررسي اولا: اگر روح ، نيازي به بدن و استعداد بدني ندارد، چـرا بـه آن تعلـق مـي گيرد؟طبـق مبناي مستشکل انسان داراي دو نفس بوده ونفـس نبـاتي، صـورت بـدن اسـت وکـار تغذيـه وتوليد ورشد ونمو را عهده دار است ، با اين وجود ،چه کمالي براي بدن تصور مي شود که با تعلق نفس انساني به بدن ، بدن به آن کمال مـي رسـد وهمچنـين چـه کمـالي دراثـر ايـن تعلق ، عائد نفس مجرد مي شود؟ ثانيا: طبق مبناي مستشکل اگر قرار شد نفس بـه بـدن تعلـق بگيرد،بايد بدن استعداد آن را داشته باشد وازطرفي ديگر طبق بيـان ايشـان ، نفـس درايجـاد، نيازمند استعداد بدني و بدن نمي باشد بنابراين باوجود اين که نفس در اصل وجـود بـه بـدن نياز ندارد به طريق اولي در ادامه نيز به آن نيازي نخواهد داشت واين به اين معناسـت کـه بـا وجود استعداد بـدن ، نفـس بـه آن تعلـق نگيـرد ؛ در نتيجـه وجـود وعـدم اسـتعداد درتعلـق گرفتن نفس به بدن ، يکسان خواهد بود از منظر ابن سينا ،ميان نفس با بـدن ، رابطـۀ تـدبير و تصرف برقرار است به نحوي که هر نفسي نسـبت بـه بـدنش از آگـاهي و شـعور برخـوردار بوده ودر مقابل هر بدني نيز فقط از نفس که منحصرا مربوط به اوست تاثير مـي پـذيرد .