خلاصة:
فهم حکمت متعالیه بهعنوان دستگاه نظاموار هستیشناسی و احاطه به عرصههای پژوهششده آن نیازمند توجه به مبانی و نوع روششناسی حاکم بر آن است. حکمت متعالیه فلسفهای اسلامی است که شهود و متن دینی و عرفان نظری در آن حضور دارد و آگاهی از روششناسی آن ضروریتر به نظر میرسد. هدف این مقاله گرهگشایی از ابهامها و پاسخ به پرسشهایی است که محقق فلسفۀ اسلامی، بهخصوص در حکمت متعالیه، با آنها روبرو میشود و آنها را در تعارض با هویت فلسفی حکمت متعالیه میبیند. منشأ این ابهامها و پرسشها اندیشههای مبتنیبر شهودِ خود فیلسوف یا شهود عارفان یا متن دینی است. در این مقاله، ضمن تحلیل و ارزیابی دو تبیین از روششناسی حکمت متعالیه، یعنی مدعای «مقام گردآوری و داوری» و مدعای «روش خاص و روش عام»، تبیینی ارائه کردهایم که بتواند این اقوال را با هم سازگار کند و به سؤالات پژوهشگر در حکمت متعالیه و روششناسی آن پاسخ دهد.
Understanding transcendental philosophy as a systematic system of ontology and dominance over its studied fields require paying attention to the foundations and type of methodology governing it. Transcendental philosophy is an Islamic philosophy in which there are intuition, religious text and theoretical mysticism, and knowing its methodology seems more necessary. This paper aims at solving the ambiguities and answering the questions that the researcher of Islamic philosophy, especially in transcendental philosophy, faces and considers them in conflict with the philosophical identity of transcendental philosophy. The source of these ambiguities and questions are thoughts based on the intuition of the philosopher himself or the intuition of the mystics or the religious text. In this study, after analyzing and evaluating two explanations of the methodology of transcendental philosophy, i.e. the claim of ‘context of discovery and judgment’ and the claim of ‘individual method and universal method’, we presented an explanation that can make these assertions compatible and answer the researcher’s questions in transcendental philosophy and its methodology.
ملخص الجهاز:
٤. لازمۀ مقام گردآوري و داوري لازمه اين بحث در روش شناسي حکمت متعاليه آن است که شهود خود فيلسوف ، عرفان نظري به عنوان هستيشناسي برتر که گزارش شهود عرفاست و متن ديني به عنوان گزارش دهندٔە هستيشناسي قدسي در مقام داوري در فلسفه حضور ندارند و حضور اين منابع معرفتي به مقام گردآوري منحصر است ؛ زيرا در مقام داوري، فلسفه با معيار عقل و برهان عقلي پيش ميرود و هر آنچه موجب بهره برداري علمي باشد، بايد در مقام گردآوري مدنظر قرار گيرد (عبوديت ، ١٣٨٥: ٦٧/١-٦٨).
نقد مبناي اول معيار تمايز روش اشراقي از روش بحثي مبتني بر عقل صرف ، فقط بهره گيري از شهود خود فيلسوف با محتواي روش خاص نيست ، بلکه معيار تمايز اين است که فيلسوف در روش اشراقي علاوه بر عقل به عنوان معيار صدق و کذب گزاره هاي فلسفي به منابعي معرفتي توجه دارد و از آن ها بهره مي برد که نسبت به عقل صرف براي هستيشناسي از عمق بيشتري برخوردارند و احاطۀ بيشتري به ابعاد واقعيت مورد مطالعه فلسفي دارند، اما اين منابع معرفتي، گاه شهود، گاه ظاهر متن ديني يا گزارش شهود عرفا در عرفان نظري است .
بنابراين روش عام در فلسفه اشراقي و حکمت متعاليه ، آن است که فيلسوف اشراقي در مقام هستي شناسي با بهره گيري از متن ديني ً و عرفان نظري، برداشت هاي فکري خود را، مثلا از باب تأييد برهاني که عرضه کرده است ، در فلسفه اش وارد ميکند، اما اين ارائه يافته ها در قالب برهاني نيست .