ملخص الجهاز:
"یادمان هست *محمد آذر ساعت شماطهدار ساعت شماطهدار ورا کوک میکنم و روی طاقچهء اتاقم میگذارم تیک تیک تیک آیهای برایم میخواند و العصر ان الانسان لفی خسر» نمیشنوم و به خواب میروم (به تصویر صفحه مراجعه شود) *حبیب الله بخشوده *چهار ترانه برای چهار فصل *(1) سرانجام قایقهای طلاییمان را دررودخانهء نسیم انداختیم و موهایمان را شانه زدیم از برف و خاکستر پشت سر کوهپارهای از یخ در آفتاب ولرم بهاری فراموش میشد و خرس سفید زمستان دشتهای گلآلود را دوداع میگفت ما پیش میرفتیم و در مزارع بهار از بال پروانهها گل میچیدیم *(2) عزت زیاد همسایه،عزت زیاد!
من جوبار نقرهایت را فراموش نمیکنمدر ظهرهای عطش پیراهن غربتم را شستشو میدادی شاخه میافشاندی رنگین کمان میشد ترانه میخواندی کوه،دوان میشد حالا تنها نشستهای و کاسههای هوا از عطر میوههایت تهیست (به تصویر صفحه مراجعه شود)*(3) پاییز بود فصلی که فراموشش کرده بودی پاییز-گردباد تلخهایی آزمند در باغ زندگی و میوهء جویدهء عمر بر شاخسار جوانی *(4) درختان مهآلود-پیر مردان گوژپشت- آهسته دست بر زمین میسایند بر شانههاشن نه الماس ماهی نه لانهء پرندهای در زیر پوستشان اما خانه کشیی موچههایی جلد که لانههاشان را باز یافتهاند"