ملخص الجهاز:
"برخیز به خونخواهی شمشیر،همه تلخ وقت است،نفس تازه کن ای کهنه قلندر تا بگذری از کوچهء تقدیر،همه تلخ اسفند 76 (به تصویر صفحه مراجعه شود) سیما قدرتی فصل عشق وقتی ا فتادهتر از سایهء یک بید شدم تا پشیمانی چشمان تو تبعید شدم کاش تقدیر دلم این همه بیرنگ نبود کاش دستان صمیمیت تو تنگ نبود ای حضوری که غزلها همه مدیون تواند بیدها سایه به سایه همه مجنون تواند شعرها از لب احساس تو بار آمدهاند همهء قافیهها با تو کنار آمدهاند وقتی از این شب حیرتزده بر میگشتی کاش دنبال دل گمشدهام میگشتی اشک و لبخند در این فصل عطش جا ماندهست دل من چند صباحیست که تنها ماندهست ترسم این است در بسته به شب باز شود بیتو این جادهء نفرینشده آغاز شود شهر آفت زده،شاید بشود کاری کرد لحظهای با نفس سبز تو همکاری کرد لحظهها خانه به دوشند نگو دیر شده گرچه این زخم نمکخورده نفسگیر شده عشق اگر با تو به دلداری شب برگردد دل به معصومیت آینهها میبندد چند سروده از محمد کاظم علیپور چند خزر فاصله دیوانه عمر خویش را بر سنگفرش پیادهرو گذاشت و من بر سرودههام!"