"وغزل و ترانه تر و آبدار گوی و مدح قوی و دلگیر،و بلندهمت باش،سزای هرکس بشناس و مدح چون گویی قدر ممدوح بدان،کسی را که هرگز کاردی بر میان نبسته باشد (به تصویر صفحه مراجعه شود) از گنجینهء نقد پیشینیان(3) مگوی که تو به شمشیر شیرافکنی و به نیزه کوه بیستون برداری و به تیر موی بشکافی،و آنکه هرگز بر چیزی ننشسته باشد اسب او را دلدل و براق و رخش و شبدیز ماننده مکن،بدان که هرکسی را چه باید گفتن.
و اندر شعر دروغ از حد مبر،هرچند دروغ در شعر هنرست،و مرثیت دوستان و محتشمان نیز واجب دار اما غزل و مرثیت از یکی طریق گوی و هجا و مدح بر یک طریق،اگر هجا خواهی (به تصویر صفحه مراجعه شود) گفتن و ندانی همچنانکه کسی را در مدح ستایی،ضد آن مدح بگوی و هرچه ضد مدح بوده هجا باشد وغزل و مرثیت همچنین."