ملخص الجهاز:
"علم اساطیر به روش علمی،حدود دو قرن در غرب،سابقهء مطالعاتی و تحقیقاتی دارد،اما در ایران،که سرچشمهء کهنترین اساطیر است، یعنی سرزمینی بسیار کهن که اسطورههای بسیار غنی و بزرگی را در دل خود پرورده،از نظر تحقیقات اسطوره شناختی،سابقهء چندان درخشانی ندارد و حد اکثر از سی سال نمیگذرد و این واقعا جای تأسف است که مبحثی به این عظمت،با دامنهای فراگیر و ریشهدار در فرهنگ چند هزار سالهء ایرانی،از بعد پژوهشهای علمی و فرهنگستانی میتولوژی،پیشینهای بسیار اندک در دانشگاهها و مراکز پژوهشی ما داشته ودر عرصههای علمی و هنری،جایش خالی بوده است.
در این نکته تردیدی نداریم،اما او فقط به یک جنبهء هرچند مهم اساطیر پرداختهاست و اسطوره را دین اقوام بدوی میداند و روایات اساطیری در باب خورشید،ماه و ایزدان را بیانگر دریافتها و استنباطهای مذهبی انسانهای قدیم یا قبیلههای بدوی بازماندهء امروز میداند.
من فقط میخواهم نتیجه بگیرم که در آثار شعری،در رمان یا حتی در نقاشی و تندیسگری مدرن ما جای اسطورههای ایرانی خالی است با جلوههای اساطیری کمتر دیده میشود.
این گفته که اساطیر امیورز،فقط مربوط به اقوام بدوی است،از بعد پدیدارشناختی است،یعنی حتی امروز هم اسطورههای قدسی و مینوی در میان سرخپوستان،اقوام دورافتادهء هند و بومیان استرالیا و زلاندنو زنده است و کرکرد دارد.
به این ترتیب،از کل بحثهایی که دربارهء هنرهای کلامی-اعم از شعر،زمان،نمایشنامه-وهنرهای دیدار،مثل:نقاشی،گرافیک،مجسمه و نیز دربارهء هنر موسیقی و رقص مطرح گردید،میتوان به این نتیجه رسید که میان اسطوره و هنر،پیوندی عمیق و ریشهای برقرار است که هنوز پس از قرنها و هزارهها نگسته است."