خلاصة:
هدف این نوشتار مطرح کردن دو پرسش و یافتن راهحلی شدنی و بایسته برای آنها است. پرسش نخست این است که آیا ملاصدرا در اندیشههای فلسفی خود به دور هرمنوتیکی قائل بوده است؟ پرسش دیگر این که ملاصدرا چگونه با بهکار بستن دور هرمنوتیکی از قرآن و مکاشفات شهودی در برداشت قاعدۀ بسیطالحقیقه یاری جسته است؟ این پژوهش برای یافتن پاسخی بایسته و روشن نخست بهکالبدشناسی مفردات پرسشهای پیشگفته پرداخته، سپس بهرویکردهای اصحاب هرمنوتیک و ملاصدرا دربارۀ دور هرمنوتیکی اشاره کرده است. نویسندگان سرانجام روش ملاصدرا در چگونگی به کار بستن قرآن و مکاشفۀ شهودی در چارچوب دور هرمنوتیکی و دستیابی وی به قاعدۀ نغز بسیطالحقیقه در یک دستگاه شناختشناسی را بهگفتمان گذاشتاند. نگارندگان در جستار پیشرو با گواه گرفتن اندیشههای برجستۀ ملاصدرا، در پی بازگفت این مدعا هستند که وی افزون بر این که در آثار خود بهدورهرمنوتیکی اشاره دارد، با بهکارگیری دانشهای قرآنی و شهودی بهعنوان پیشفرض، با روش دور هرمنوتیکی به دیدگاههای نوین فلسفی دست یافته است.
ملخص الجهاز:
پرسش نخست این است که آیا ملاصدرا در اندیشههای فلسفی خود به دور هرمنوتیکی قائل بوده است؟ پرسش دیگر این که ملاصدرا چگونه با بهکار بستن دور هرمنوتیکی از قرآن و مکاشفات شهودی در برداشت قاعدۀ بسیطالحقیقه یاری جسته است؟ این پژوهش برای یافتن پاسخی بایسته و روشن نخست بهکالبدشناسی مفردات پرسشهای پیشگفته پرداخته، سپس بهرویکردهای اصحاب هرمنوتیک و ملاصدرا دربارۀ دور هرمنوتیکی اشاره کرده است.
پرسشهای بنیادین این پژوهش عبارتند از: آیا ملاصدرا در دریافت قاعدۀ بسیطالحقیقه از قرآن به دور هرمنوتیکی اشاره داشته است؟ آیا میتوان ادعا کرد ملاصدرا با بهکارگیری دور هرمنوتیکی در فهم دو پهنۀ قرآن و گفتگوهای فلسفی، گامی نوین در نظریهپردازی قاعدۀ بسیطالحقیقه ارائه کرده است؟ و آیا آیات قرآن بهواسطۀ دور هرمنوتیکی، نقشی در نوآفرینی تقریر فلسفی ملاصدرا از این قاعده دارند؟ پاسخ بهاین پرسشها مبتنی بر پرداختن بهشالودههای فلسفی ملاصدرا در چگونگی بهرهمندی او از دور هرمنوتیکی ناظر بهتعاریف گوناگون دور هرمنوتیکی در آثار شلایرماخر، دیلتای و هایدگر است.
تأویل در نگرش هایدگر، بنیادیترین حالت هستی دازاین است و چون این رویداد در چارچوب دور هرمنوتیکی شکل میگیرد ازاینرو به دور هرمنوتیکی، هستی میبخشد و از آن، بازگفتی سراسر جدا از پیشینیان خویش پدیدار میکند.
مفسر برای دست یافتن بهناپیدا باید از پیدا گذر کند و از این سویه، میان اندیشههای ملاصدرا و هایدگر قرابتی دیده میشود؛ در نگرش او حقایق ناپیدای قرآن در گرو فهم پیدا و دریافت بایستۀ الفاظ خواهد بود.
(صدرالمتألهین، 1363: 39) حقیقت هستی هیچگاه بهصورت کامل در بیرون پدیدار و نمایان نمیشود؛ چهبسا در این روش هر پیدایی دارای ناپیدایی است و فاعلشناسا از تأویل بهعنوان ابزاری برای رسیدن به ناپیدای هر حقیقت بهره میبرد.