خلاصة:
اقتدارگرایی گونه جدیدی از حکومت استبدادی است که در اوایل قرن بیستم ظهور کرد؛ سپس پژوهشگران غربی و مسلمان به بررسی نسبت آن با نظریهها و نظامهای سیاسی پرداختند. ازآنجاکه برخی پژوهشگران بومی، فلسفه سیاسی اسلامی را به اقتدارگرایی متهم کردهاند، ضرورت دارد تا مولفههای اقتدارگرایی استخراج و نسبت آنها با مبانی فلسفه سیاسی اسلامی سنجیده شود. ازاینرو، مقاله حاضر با روش توصیفی و تحلیلی، مولفههای اقتدارگرایی ناظر به اهداف را در دو عنوان «غلبه تام» و «امنیت» شناسایی کرده و سپس آنها را به چالش کشیده است. غلبه تام، از آن جهت مردود است که برایند چیرگی قوای غضبیه و شهویه بر قوه عاقله است و این رخداد نمیتواند تامینکنندۀ «سعادت» باشد که هدف نهایی سیاست است. امنیت نیز شایسته نیست در حوزه اهداف نهایی سیاست قرار گیرد و باید آن را در شمار اهداف میانی جای داد که زمینهساز اهداف نهایی میگردند.
Authoritarianism is a new form of despotic government that emerged in the early twentieth century. Western and Muslim scholars have examined its relationship to political theories and systems. Since some indigenous scholars have accused Islamic political philosophy of authoritarianism, it is necessary to extract the components of authoritarianism and examine their relationship with the foundations of Islamic political philosophy. Therefore, the present paper, using descriptive and analytical method, identifies the components of goal-oriented authoritarianism under the headings of "total domination" and "security" and then challenges them. Total domination is rejected because it is the result of the domination of the forces of anger and lust over the power of reason, so it cannot provide "happiness" that is the ultimate goal of politics. Moreover, Security cannot be regarded as one of the the ultimate goals of politics; rather, it must be placed among the intermediate goals that underlie the ultimate goals.
ملخص الجهاز:
بیشتر اندیشمندان، توتالیتاریسم را گونۀ افراطیتر اقتدارگرایی میدانند؛ زیرا حکومت توتالیتر هرگونه فاصله میان دولت و جامعه مدنی و درنتیجه، عرصه عمومی و خصوصی را از بین برده و حق مداخله در همۀ عرصههای اجتماعی را برای خود محفوظ میداند (هیوود، ۱۳۸۹، ص45؛ همو، ۱۳۹۰، ص154-155؛ همو، ۱۳۹۱، ص190؛ جویس، ۱۳۹۱، ص48-49؛ رنی، ۱۳۷۴، ص115)؛ اما اقتدارگرایی، تنها درپی حذف مخالفت سیاسی است (اغصان، ۱۳۸۴، ص389).
بنابراین، عنصر استعباد در مدینه تغلب، بهمعنای منتفی بودن شخصیت آزاد برای انسانها است، و انسان همواره باید در تشخیص مصالح و مفاسد از فرد برتر تبعیت کند و ازاینجهت، مدینه تغلب به برخی گونههای حکومت اقتدارگرا، مانند توتالیتاریسم، بسیار نزدیک میشود؛ زیرا در این حکومتها نیز همواره اتباع در تعیین مصالح و مفاسد از حاکمان پیروی میکنند؛ نه بهخاطر اینکه آنان مُجاز به انجام چنین کاری نیستند، بلکه اساساً خودشان انگیزهای برای تعیین مصالح و مفاسد خود ندارند؛ درست مانند بردگان که با پذیرش وضعیت حاکم بر خود، از هرگونه بینش و انگیزش درباره تعیین سرنوشت خود بیبهرهاند.
فارابی، اهداف دیگری نیز برای Total Domination اقتدارگرایان شناسایی کرده است، مانند تأمین نیازهای ضروری اجتماع که از راه غلبه بر بخشی از مردم اجتماع خود یا مردم اجتماعهای دیگر بهدست میآید؛ یا کسب ثروت که از راه غلبه بر منابع اقتصادی بهدست میآيد؛ یا کسب لذت که برآمده از برتری بر دیگران است و یا کسب بلندمرتبگی که از بردگی کشاندن دیگران پدید میآید (همان، ص111).