ملخص الجهاز:
<در بینهایت> • شکیبا فدائی سیزده ساله از تهران دنیا مرا جا گذاشته است و من بین همه و هیچ، فریادهای بیهوده سر میدهم من در اعماق زمان گم شدهام و تنها پی راهی میگردم برای بازگشت و حالا میفهمم سیاهی شب از آن بالا بالاهاست از آن طرف خورشید O O O باید بروی باید فراموش شوی و دیگر از تو هیچ چیز نخواهد ماند فقط مهم این است که وقتی داری میروی فکر میکنی از اینجا میروی یا به آنجا میروی و نباید هیچ وقت به آمدنت فکر کنی و حتی به ماندنت O O O معلم انشایمان میگفت: باید مثل ستاره دنبالهدار باگذشت بود اما دیگر از آن روز معلممان را ندیدم ولی فکر کنم معلممان ستاره دنبالهدار بود از دنیا جا ماندهام و هر لحظه از من دورتر میشود <کاش من هم ستاره دنبالهدار بودم.
ماهوارههایت نفرین جهان را مخابره کردند اما چشم تو بسته ماند و نفهمیدی در موج موج هوایی که تنفس میکنی نفرت جهان است ریههایت را به آزمایشگاه بفرست خود را در آینه نگاه کن چقدر شبیه هیتلر و چنگیزی درست شبیه گوساله به گاو به اضافه جنون گاوی حتما <تقصیر بلر> است که جهان را با جنون گاوی تهدید میکند تهمینه یک تا پنج • ثریا داوودی حموله تهمینه 1 دوباره آینه بدست باد دادهای تا رمل کتابهای کهنه را بخوانی؟ تا دهان ابری کیکاووس باز شود نقل زال زادگان صد شاهنامه شده است بیش از این حرف در دهان بادها مگذار رخش هیچ رستمی در آخور نمرده است و ماه تا هزارههای دیگر مرثیهخوان گیسوان تهمینه است.