ملخص الجهاز:
"بند اول شعر آنچنان قوی است و از آن مایه استحکام ذاتی هنرمندانه و شاعرانه برخوردار است که خواننده را نیز با خود راهی میکند: با تو دیشب تا کجا رفتم؟تا خدا و آنسوی صحرای خدا رفتم/من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند/من نمیگویم باران طلا آمد/با تو لیک ای بر زورقی از عاج و بلور در آسمان حریرگون شهر فروغ دکتر مریم حسینی (به تصویر صفحه مراجعه شود) عطر سبز سایه پرورده/ای پری که باد میبردت/از چمنزار حریر پر گل پرده/تا حریم سایههای سبز/تا بهار سبزههای عطر/تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشمم آشنا رفتم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) احساس میکنم/در هر کناروگوشه این شورهزار یاءس چندین هزار جنگل شاداب/ناگهان/میروید از زمین5 شعر«دام»مشیری نیز نوعی تجربه پرواز است با شعر،به بالا رفتن،بر بال جادویی شعرسوار شدن و از خاک تا افلاک رفتن،صدای موسیقی جان جهان را شنیدن و سراپا نور و ستاره شدن اما شعر مشیری مسیری کوتاه است در عالم ستارگان،هنوز شاعر مزه آن را نچشیده دوباره به زمین هبوط میکند.
ولی شاعر روز را میطلبد خورشید را،افتاب را،پی توقف جایز نیست باید از این مرحله بهدرآمد باید،خرقه را از سر بدرآورد و سوزاند16که سوختن خرقه خود رمز وانهادن مقامی و ورود به مقامی دیگر است،نگاه کن من از ستاره سوختم،شاعر با آغوشی پرستاره از سرزمین ستارگان هم بالاتر میرود،او سراپا پر از نور ستارگان است،به صید ستارگان مشغول است چون ماهیان در داستانهای رمزی عرفانی،سالک طریق پس از گذراندن عقبات سلوک،پس از طی خاک بسوی افلاک،پساز سیر انفسی و آفاقی،به چشمه آب حیات میرسد که در آن ماهیان شناورند."