خلاصة:
چطور باید افسانۀ بومی تنبل اثر خارقالعادۀ حسین العطاس را در ایران خواند؟ نقد یک متفکر پسااستعماری جنوب شرق آسیا بر سرمایهداری استعماری و تاثیر آن بر تصویر برساخته از بومیان مالایی و جاوهای چه ربطی به بستر ایرانی میتواند داشته باشد؟ آیا نقد العطاس میتواند راهگشایی برای نظریهپردازی مفهومی ایدئولوژیک در بستر ایرانی باشد که دینامیک پیشرفت را در بازۀ بلندمدتی در تعلیق نگاه داشته است؟ این مقاله تلاش دارد به بسط ایدۀ استثناگرایی ایرانی و گفتمانهای حوالی آن بپردازد. با استفاده از نظریات العطاس بهویژه کتاب افسانۀ بومی تنبل تلاش میشود انگارههای فکری و ذهنیت برساخته دربارۀ استثنا بودن وضعیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ایرانیان توضیح داده شود و امکانهای خلق و تقویت آن توسط استبداد داخلی و شبهاستعمار در ایران مدرن بررسی شود. درنهایت استثناگرایی ایرانی در این مقاله بهمثابۀ یک ایدئولوژی متقاطع ملی، مذهبی، جنسیتی تعریف میشود که ذهنیتی درونیسازیشده در افراد عضو اجتماعات ایرانی میسازد که آنها را در وضعیت متناقض از فرادستی و فرودستی همزمان در برابر دیگری قرار میدهد.[1] [1] برخی از ایدههای مربوط به سوژۀ این مقاله که پروژۀ پژوهشی شخصی نویسنده است، پیشتر در نهمین کنفرانس اروپایی مطالعات ایران، در سال 2019 و دانشگاه فری برلین ارائه شده است. همچنین بخشی از استدلالهای درجشده در این مقاله پیشتر به زبان انگلیسی توسط اینجانب در مجلۀ نگرش اسلامی منتشر شده است.
How should one read Syed Hussein Alata's’ The Myth of the Lazy Native in Iran? What are its possible contributions towards theorizing an ideological concept that has kept Iranian dynamics of progress in suspense for a long time? This article attempts to expand on the idea of Iranian exceptionalism, observe and explain the discourse around it. The author employs Alatas’s writings, particularly those from his book The Myth of the Lazy Native, in order to argue that Iranian exceptionalism is a mentality created and empowered by internal despotism as well as external semi-colonialism in modern Iran. Borrowing ideas from Alates's analysis of postcolonial Malaysia, the author suggests that Iranian exceptionalism locates at the intersection of gender, religious, and national ideologies - it refers to a being and condition of contradiction. It is what makes the nation’s image of itself both inferior and superior towards the other at the same time. It is indeed what makes imagining future change impossible – and therefore ideological.
ملخص الجهاز:
سيد حسين العطاس ، افسانۀ بومي تنبل چکيده چطور بايد افسانۀ بومي تنبل اثر خارق العادة حسين العطاس را در ايران خواند؟ نقد يک متفکر پسااستعماري جنوب شرق آسيا بر سرمايه داري استعماري و تأثير آن بر تصوير برساخته از بوميان مالايي و جاوه اي چه ربطي به بستر ايراني مي تواند داشته باشد؟ آيا نقد العطاس مي تواند راهگشايي براي نظريه پردازيِ مفهومي ايدئولوژيک در بستر ايراني باشد که ديناميک پيشرفت را در بازة بلندمدتي در تعليق نگاه داشته است ؟ اين مقاله تلاش دارد به بسط ايدة استثناگرايي ايراني و گفتمان هاي حوالي آن بپردازد.
پرسش اساسي اينجاست که آيا اين وضعيت «استثنايي » استثناست يا ساختار، ذهنيت برساخته و اراده اي وجود دارد که ما را در چنين وضعيتي قرار دهد؟ آيا اين استثناگرايي منحصر به تجربۀ زنان ايران از فضاهاي آکادميک است يا شاخصه ها و انگاره هاي مشابه و پيوندهايي در فضاهاي ديگر نيز مشاهده مي شود؟ اگر بله ، چطور بايد آن را صورت بندي کرد و چطور بايد از چنين اجبار به ماندن در چنين تعليقي رها شد؟ شروع تفکر به اين پرسش و جرقه هاي ذهني آن بعد از خواندن اثر خارق العاده و ارزشمند سيد حسين العطاس ، متفکر پسااستعماري مالزيايي ، يعني همان افسانۀ بومي تنبل در من شکل گرفت ؛ قرض گرفتن ايده هاي او از تصوير برساخته دربارة کاهل بودن و ناتوان بودن بوميان مالايي در دوران استعمار، دروني شدن اين تصوير و مهم تر از آن کاربرد آن براي سرمايه داري استعماري و هم زمان حکومت هاي پسااستعماري .