خلاصة:
اعدام به عنوان مهمترین و جدیترین واکنش کیفری قلمداد میشود که در جامعه افغانستان از سال 1126 ش. تا کنون تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است. این تحولات در راستای کاهش کمّی و نرمش کیفیِ کیفر اعدام صورت گرفته است. در تحقیق حاضر با روش تحقیق تحلیلی ـ توصیفی به بررسی این مسئله پرداخته شده که چه عواملی در تحولات اعدام در افغانستان مؤثر بوده و از بُعد جامعهشناسی کیفری، این تأثیرگذاری چگونه تبیین میشود. نتایج به دستآمده بیانگر آن است که دو عامل در این تحولات نقش برجسته دارند: نخست، دگرگونی ساختار قدرت از حالت سنتی و خشونتگرا به قدرت نهادی و مبتنی بر نظام دیوانسالار؛ دوم، تغییر ساختار اجتماعی از حالت تکساختی مبتنی بر ارزشهای قبیلهای به فرهنگ و ساختار اجتماعی چندساختی مبتنی بر ارزشهای مدنی و چندگانه. در این پژوهش، تأثیرات تحولات قدرت و انسجام اجتماعی بر تحولات مجازات اعدام در افغانستان با رویکرد مطالعات جامعهشناسی کیفری در چارچوب نظریه فناوری قدرت میشل فوکو و انسجام اجتماعی امیل دورکیم مورد بررسی قرار گرفته است.
Capital punishment is considered as the most important and serious criminal reaction, which has undergone many changes in Afghanistan since 1747 AD (1160 AH). These changes have been aimed at reducing the quantity and mitigating quality of the capital punishment (execution). It has been used by analytical-descriptive research method in this research to examine the issue of what factors have been effective in the evolution of the capital punishment (execution) in Afghanistan and how this influence is explained from the criminal sociology (the sociology of crime) point of study. The results indicate that two have a prominent role in these developments: First, the transformation of the power structure from traditional and violent to institutional power based on the bureaucratic system; second, the evolution of the social structure from a single structure based on tribal values to a culture and multi-structured structure based on civil and multiple values. The effects of power developments and social cohesion on the developments of the death penalty in Afghanistan have been investigated in this study with the approach of criminal sociology studies within the framework of the theory of Michel Foucault’s technology of power and Emile Durkheim’s social cohesion theory.
ملخص الجهاز:
پـژوهش حاضـر در پـي آن اسـت تـا تحـولات مجـازات اعـدام در افغانـستان را در چارچوب نظريۀ فناوري قدرت ميشل فوکو و نظريه انـسجام اجتمـاعي دورکـيم بررسـي کرده و به اين مسئله بپردازد که چه عواملي بر شيوه هاي اجراي اعدام در افغانستان مؤثر بوده و نقش تغييرات در ساختار قدرت و فرهنگ در ايـن تحـول چگونـه بـوده اسـت ؟ به نظر مي رسد تغيير شکل قدرت مبتني بر خـشونت و اقتـدار سـنتي بـه قـدرت نهـادي ديوان سالار از يکسو و عبور از جامعه تک ساخت بـه سـاختار اجتمـاعي چندسـاخت از سوي ديگر، دو عامل مهم تحول مجازات اعدام در افغانستان باشد .
اين دو عنصر، زمينه را براي شکل گيري قـدرت سياسـي مبتنـي بـر خـشونت فـراهم نمـود کـه يکـي از مهـم تـرين پيامـدهاي آن تمايـل بـه مجـازات هـاي خشونت آميز و اجراي مناسک گونه مجازات اعدام بوده است (فريـاد افغـان ، ۱۳۸۴: ۱۴۰).
هرچند برخي به اين باورند که حضور فن سـالاران تحـصيل کـرده غـرب و آشـنا بـا انديشه هاي حقوق بشري از يکسو و فشارهاي نهادهاي بين المللي مدافع حقـوق بـشر از سوي ديگر، زمينه را براي شکل گيري قدرت نهادي و دگرگوني در واکنش هاي کيفري از جمله کيفر اعدام فراهم نموده است (موسـوي ، ۱۳۸۸: ۸۳)، اما به نظر مي رسد دگرگوني در شيوه اعمال قدرت ، عامل مهم و اساسي در تحولات کيفر اعدام از مرگ هزارباره به مرگ با کمترين درد و رنج بوده است .