خلاصة:
افزایش قدرت چین در عرصه بینالمللی و عدم تطابق الگوهای رفتاری این کشور با نظریات واقعگرا از سویی و وجود سنت استراتژیک ریشهدار و تداوم فرهنگی چین در هزارههای گذشته از سویی دیگر، موجب شده تا مطالعه مؤلفههای فرهنگی، اهمیتی محوری در فهم سیاست خارجی این کشور پیدا کند. با توجه به اهمیت مؤلفههای فرهنگی در سیاست خارجی چین، سؤال اصلی پژوهش حاضر را اینگونه مطرح کردیم که فرهنگ استراتژیک چین چگونه بر سیاست خارجی این کشور در قبال مناقشه دریای چین جنوبی تأثیرگذار بوده است. فرهنگ استراتژیک چین، فرهنگی دوگانه است که در آن گرایش به استفاده از ابزارهای نظامی و غیرنظامی بهصورت توأمان وجود دارد؛ این به این معنا است که فرهنگ استراتژیک چین مطلقاً صلحطلب یا جنگطلب نیست. تا پیش از آغاز رهبری شی جینپینگ، نیاز به محیطی کم تنش جهت پیشبرد توسعه اقتصادی موجب شد تا شعارهایی با بنمایههای کنفوسیوسی همچون توسعه صلحآمیز توسط رهبران این کشور مطرح و پیگیری شود؛ اما با آغاز رهبری شی جینپینگ، قدرت نظامی و قدرت اقتصادی اهمیتی همتراز در سیاست خارجی این کشور پیدا کردند. این امر با توجه به افزایش تحرکات نظامی چین در دریای چین جنوبی، در رویکرد جدید چین در قبال مناقشه ظهور و بروز پیدا کرد.
Due to the increase of China’s power in the International arena and the non-compliance of China’s behavior with realistic theories on one hand and the existence of long-standing strategic traditions and China’s cultural continuity during the past millennials on the other, studying the cultural elements is of central importance for understanding China’s foreign policy. Due to the importance of cultural elements in China’s foreign policy, the main question of the present research states: how China’s strategic culture has affected China’s foreign policy regarding South China Sea conflict. China’s strategic culture is a dual culture in which there is a tendency for using military and non-military means simultaneously; this means that China’s strategic culture is not absolutely pacific or belligerent. Before the dawn of Xi Jinping’s leadership, the need for a low tension environment for advancing economic development led the Chinese leaders to resort to Confucian slogans such as peaceful development; after the start of Xi Jinping’s leadership, military and economic power gained same importance in China’s foreign policy. This new approach has been evident regarding this conflict due to the increase of China’s military mobility in South China Sea.
ملخص الجهاز:
مناقشه درياي چين جنوبي از منظر فرهنگ استراتژيک (٢٠٠٢-٢٠٢١) 1 سيد محمدکاظم سجادپور 2 احسان محمدي چکيده / افزايش قدرت چين در عرصه بين المللي و عدم تطابق الگوهاي رفتاري اين کشور با نظريات واقع گرا از سويي و وجود سنت استراتژيک ريشه دار و تداوم فرهنگي چين در هزاره هاي گذشته از سويي ديگر، موجب شده تا مطالعه مؤلفه هاي فرهنگي، اهميتي محوري در فهم سياست خارجي اين کشور پيدا کند.
Case study جنوبي، بين سال هاي ٢٠٠٢ تا ٢٠٢٢ تأثيرگذار بوده است ؟ در پاسخ به اين پرسش ، فرضيه اين مقاله ناظر بر اين است که فرهنگ استراتژيک چين متشکل از دو پارادايم کنفوسيوسي و نظامي باوراست .
با شروع رهبري دنگ شيائوپينگ ، رهبران چين با توجه به نياز به توسعه اقتصادي و صلح پايدار، عمدتا از آموزه هاي کنفوسيوسي براي تبيين سياست خارجي استفاده کردند؛ اين رويکرد با آغاز رهبري شي جين پينگ تغيير کرد و نظامي باوري اهميت بيشتري در سياست خارجي اين کشور پيدا کرد.
اين گرايش در ســياســت هاي اعمالي دولت چين در خصــوص مناقشه درياي چين جنوبي که شامل ساخت جزاير مصنوعي و نظامي سازي منطقه ميشود، امري مشهود است .
(2015): "New Chinese Leadership, New Policy in the South China Sea Dispute?" Journal of Chinese Political Science, vol.
of-chinese-navy-defends-south-china-sea-moves-in-teleconference-with-cno richardson> (Accessed 29 November 2022).
"China’s Strategic Culture and the Challenge of Security Management in the South China Sea Dispute".
Confucianism in Chinese Foreign Policy a Strategic- Cultural Analysis of the South China Sea Dispute.
- Yahuda (2013): "China’s New Assertiveness in the South China Sea.