ملخص الجهاز:
"اما آن آواز عامیانه و مبتذل ادامه مییابد و حلقههایی آن عکس نیمهعریان و تصویر این دختر زیبا را به بقیه پیوند میدهد؛ مثلا وقتی در جایی مرد سلمانی دارد حال و روز خود را برای دوربین (به تصویر صفحه مراجعه شود) میگوید،جملاتش با مصرعهای بریدهبریدهای از یک تصنیف لمپنی زنانه قطع میشود:«من دختر هلندم میفهمی»!این مصرفها بندبند به صورت درونبرش بر روی نماهای دیگری از کار دیگر سلمانیهای دورهگرد میآید و در یکی از این نماها،ععکس کوچک زنی نیمهبرهنه را چسباندهشده بر آئینهء سلمانی میبینیم.
بیگمان همین هست،اما درعینحال یک لایهء دیگر از زندگی آن دوران کل جامعه شناخته میشود زیرا فیلم با درهم ریختن همهء این عوامل به ظاهر ناهمساز،دارد به آش هفتجوشی به نام جامعه میپردازد که به رغم همهء محرومیتهای زندگی برای مردم فقیر،وضعیت حاکم به جای تلاش برای رفع نیازهای ابتدایی و (به تصویر صفحه مراجعه شود) مشروع مردم،با مشاطهگری و رویاپردازی،آن نیازهای ابتدایی را دامن زده و بدون ارضاء آنها،آن نیازها را به صورت آرزوهای دست نیافته،همچون عقده در دل مردم جاودان میسازد.
به این ترتیب نهتنها آن نمای بسیار بلند از یک چهارراه روستایی در وسط بیابان که زنان برقعپوش که با لباس تیرهء خود همچون گلههای سیاهی دیده میشوند و تصویری از تحملناپذیری زندگی خود در آفتاب سوزان جنوب را عرضه میکند،نهتنها فضاهای جادویی ایجاد شده بر اثر جریان آب بر تختههای سنگ کنار رودخانه،جاذبههای زیباشناختی آن سامان را به دست میدهد،بلکه دیگر مناسبات و تقسیم کار میان (به تصویر صفحه مراجعه شود) زن و مرد از قبل نمایش مردان همراه زنان که کالاهای حصیری خود را با خود به اینسو و آنسو حمل میکنند و همچون یساولان قلاع کهن به نظر میرسند،به تصویر کشیده میشود."