خلاصة:
هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش فلسفه به کودکان بر تفکرانتقادی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرری است. این پژوهش از نوع کاربردی و تجربی و به روش نیمه آزمایشی با استفاده از طرح پیشآزمون – پسآزمون همراه با گروه کنترل صورت گرفت. از میان جامعه آماری دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرری، 60 نفر بهعنوان نمونه انتخاب شد. آنها در دو گروه 30 نفری کنترل و آزمایش بهصورت تصادفی گمارده شدند. آموزش برای گروه آزمایش طی 10 جلسه یکساعته انجام شد اما گروه کنترل بدون دریافت آموزش به فعالیت معمول خود ادامه دادند. آموزش با استفاده از برنامه آموزش فلسفه برای کودکان لیپمن صورت گرفت. ابزار پژوهش پرسشنامه تفکرانتقادی ریکتس بود که پایایی آن پس از اجرای اولیه بر 30 دانشآموز با استفاده از آلفای کرونباخ 82/ 0 به دست آمد. دادههای حاصل از پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تحلیل گردید. نتایج تحلیل دادهها نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان بر تفکرانتقادی و مولفههای آن (خلاقیت، تعهد، بالندگی) تاثیر معناداری داشته است و موجب افزایش آن در دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرری شده است.
This study aimed to examine the impact of philosophy education on critical thinking of primary girl school students in Rey. The research method was applied and quasi-experimental using pre-test-post test design with a control group. From the statistical population of six-grade girl students of Shahre-Rei, 60 people were selected as a sample. Thirty students were assigned randomly into experimental and control groups. The Training for the experimental group was done during 10 sessions, one hour each session, but the control group continued its activities without training. The training was conducted using Lippmann's Philosophy Education Program for children. The research instrument was the Ritex Critical Thinking Questionnaire, the reliability of which was obtained after being administered to 30 students using Cronbach's alpha (0.82). The data were analyzed using analysis of covariance. The results of data analysis showed that the impact of teaching philosophy to children on critical thinking and its components (creativity, commitment, maturity) is significant and the Critical thinking level of six grade students increased.
ملخص الجهاز:
باتوجهبه این موضوع، این پرسش مطرح میشود که آیا داستانهای ادبیات کلاسیک ایران میتواند به یاری برنامة «فلسفه برای کودکان» بشتابد؟ آیا دربین داستانهای ادبی ایران و کتابهای مختلف آن داستانهای مثنوی مولانا جلالالدین بلخی میتواند به نیازهای کودکان درجهت پرورش فلسفی آنها پاسخ دهد؟ آیا ساختار، ویژگی، و موضوع این داستـانها بهگـونهای است که بتـواند تفکر انتـقادی را که یکی از تفکرهای سـازنده در کسب مهارت زندگی در کودک است پرورش دهد؟ آیا مولوی نیز مانند لیپمن جهتگیری ازپیش تعیینشدهای درمورد داستان بهعنوان ابزار آموزشی خود داشته است؟ بنابراین هدف پژوهش نشاندادن کارآیی داستانهای مثنوی در پاسخگویی به نیازهای برنامة «فلسفه برای کودک» است.
فلسفه برای کودکان موضوعی است که بهتازگی از سوی آموزش و پرورش نیز موردتوجه قرار گرفته است؛ بااینحال و حتی در این سطح نیز با مشکلات مختلفی مواجهیم، ازجمله اینکه کتـابهای ارائهشده به دانشآموزان در مقطع ششم دبستان با عنوان تفکر و پژوهش ایرادهای مختلفی دارند که در اینجا مجال پرداختن به همة آنها نیست.
اما آنچه این پژوهش را از پژوهشهای دیگر در چهارچوب حوزة فلسفه برای کودکان متمایز میسازد تمرکز بر پرورش تفکر انتقادی در کودکان از طریق داستانهای منظوم مثنوی با نگاهی عمیق به پتانسیلهای موجود در حکایتهای مثنوی ازجمله تعدد مفاهیم و موضوعات مناسب تفکر، خـَلق موقعیتهای چـالشآفرین و کندوکاوپـذیر، و ساختار چندمعنایی داستـانهاست که کودک بسته به رشد و توانایی ذهنی خود به تحلیل آنها میپردازد.
همین امر سبب شد که نگارندگان این پژوهش را انجام دهند و ضرورت چنین پژوهشی (که تاکنون صورت نگرفته بود) در حوزة فلسفه برای کودک و پرورش تفکر انتقادی در کودک با استفاده از مثنوی مولوی بهعنوان یکی از متون کلاسیک ایرانی بیشتر احساس شود.