ملخص الجهاز:
"آنچه بهنظر بازیگران دیالوگ طبیعی و حقیقی میرسد، دیالوگی نیست که از لحن گفتوگوهای مردم زمانه گرفتهشده باشد(کاری که هارلود پینتر میکند)بلکه دیالوگی است که گفتوشنودهای روی صحنه را برای ایشان مجسم کند.
و باز در همین آثار شکسپیر،آمیزهای از کمدی و تراژدی میتوان دیدکه گرچه از شیوه کلاسیک به دور است، اما-همچنانکه دکتر جانسون گفته-همانند زندگی است؛ درامهای ناتورالیستی که با رعایت سنن تئاتری نوشته شده بودند،مثل نمایشنامههای ایبسن یا چخوف،چیزی حز همان سنتهای تغییر قیافه داده تراژدی و یا تراژدی-کمدی نبودند،منتهی در آنها نوعی حالت پریس مضطرابانه دائم التزایدی دیده میشد که اعتبار استاندارهای اخلاقی را مورد تردید قرار میداد.
در اینگونه نماینشامهها،اگر نمایشنامه براساس روایات تاریخی کتاب مقدس تنظیم شده باشد،چیزیکه گره یا سرگردانی در تماشاگر ایجاد کند وجود ندارد زیرا داستان از قبل شناخته شده است و چنانچه نمایشنامه برای تهذیب اخلاق نوشته شدده باشد،در آن اشخاص به صورت گناهکار یا پرهیزکار،مجسم میشوند و از اینرو دیگر نکته مخصوصی از مسائل انسانی باقی نمیماند.
بنابراین فرض به چشم میخورد که بعضی کیفیتهای اخلاقی وجود دارد که مورد قبول همگان است و یا همه آنها را مطلوب میشمارند، حتی اگر این کیفیات،کسانیرا که بدانها تمسک میجویند صورت بهرهبرداری قرار دهند.
قهرمان این نمایشنامه(که در نمایشنامهء دیگری از یوسنکو نیز ظاهر میشود)کارمندی است خوشطینت،عادی،مبتذل و باده پرست به نام برانژه،برانژه دوستی دارد که دام به گوش او میخواند که باید بسیار جدی باشد.
بدونشک،در آثار منتقدین نیز نظیر این آثار دیده میشود: هملت در طریقی عبث و تردیدآمیز و تصادفی گام برمیداردو از اینرو از لحاظ ساختمان،بیشتر به داستان شبیه است تا به نمایشنامه."