خلاصة:
خاقانی، یکی از شاعرانی است که در عرصۀ خودستایی، گوی سبقت را از دیگر شاعران ربوده است؛ قریب به اتفاق خاقانیشناسان معاصر، به این نکته معترفند که خودستایی خاقانی، از خودشیفتگی او برمیخیزد؛ البته هر کدام از این پژوهشگران، چرایی خودشیفته خواندن او را به گونهای مختص خود تفسیر کردهاند و برخی از آنان نیز به توجیهگری این مسئله پرداختهاند. نگارندگان این جستار، در یک واکاوی توصیفی ـ تحلیلی که بر اساس آموزههای علم روانشناسی و تطبیق آن با ادب فارسی انجام میشود، میکوشند خودشیفتگی (نارسیسیسم) را به عنوان یک اختلال شخصیتی، در شخصیت خاقانی بررسی و اثبات کنند و سپس در کاوشی روانشناختی در شعر و زندگی او که اساس آن بر نظریات آلفرد آدلر (1937ـ1870م.) استوار است علت اصلی خودستایی در شعر خاقانی را، عقدههای حقارتی معرفی میکنند که پس از دوران کودکی، به شکل عقدۀ برتری بروز یافته و از او شخصیتی خودشیفته و در نتیجه خودستا ساخته است.
Khaqani praises himself more than other Iranian poets. Most contemporary researchers believe that Khaqani's self-praise is due to his narcissism. Of course, each of the researchers mentioned different reasons about Khaqani's narcissism. The authors of this research prove the narcissistic disorder in Khaqani's personality. This research is descriptive-analytical. This article is a psychological critique of Khaqani's poetry and life based on the theories of Alfred Adler. The main cause of self-aggrandizement in Khaqani's poetry is the inferiority complex, which emerged in the form of superiority complex after childhood and made him a narcissistic and self-aggrandizing character.
ملخص الجهاز:
عوامل تشديدکنندة اختلال شخصيت در فرد از عواملي که روان شناسان در تشديد تماميِ اختلالات شخصيتي، بسيار مؤثر و درخـور تأمـل ميداننـد از دست دادن افراد حامي مهم يا موقعيت هاي تثبيت شدة اجتماعي متعادل پيشين است ، که بـروز نشـانگان اختلال شخصيتي فرد را دوچندان ميکند (انجمن روان پزشکي امريکا، ١٣٨٩: ١٠٠٤)؛ در اين راستا، تأمل و درنگ بر روي سير زندگي شخص مورد بررسـي، اهميـت فوق العـاده اي دارد؛ پـس از بررسـي زنـدگي خاقاني، در مييابيم که پدر در دوران کودکي خاقاني، خانه و خانواده را رها ميکند و ايـن امـر، موقعيـت اقتصادي و اجتماعي خانواده را دچار تزلزل شديدي ميگرداند (کندلي هريسـچي،١٣٧٤: ١٣٣)؛ گذشـته از آن که تأثير اين اتفاق در زندگي خاقاني، تأثيري است بس شـگرف ، کـه در ادامـۀ جسـتار بـدان خـواهيم پرداخت ، ميتوان در آن ، نشاني از همان دست عواملي يافت کـه روان شناسـان در تشـديد يـک اخـتلال شخصيتي، بسيار مؤثر ميدانند: مســــــکين پــــــدرم ز جــــــور ايــــــام افکنــــــد مــــــرا چــــــو زال را ســــــام (خاقاني، ١٣٥٧: ٢١٨) به ويژه که از دست دادن افراد حاميِ مهم در زندگي خاقاني، در همين مورد ختم نميشود و بعدها نيز که در از دست دادن عمويش کافيالـدين عمـر ـ کـه دلبسـتگي شـديد خاقـاني بـه وي، بـه خـوبي در شعرهايش بازتاب يافته است ـ تکرار ميگردد؛ چنان که قصيده اي با بيت آغازينۀ: راهِ نفســـم بســـته شـــد از آهِ جگـــر تـــاب ؛ کــو هم نفســي؟ تــا نفســي رانــم از ايــن بــاب (خاقاني، ١٣٧٥: ٨٤) در مرثيۀ عموي خويش ميسرايد و در آن با اشاره اي هنري، ژرفناي نياز خود بـه عمـويش را چنـين بيان ميدارد: بي همنفسـي خـوش نتـوان زيسـت بـه گيتـي ؛ بــي دســت شــناور نتــوان رســت ز غرقــاب (خاقاني، ١٣٧٥: ٨٥) و در بخشي ديگر از همان قصيده به روشني از حامي بودن عمويش سخن ميگويد: کـو آن کـه ولـي نعمـت مـن بـود و عـمِ مـن ؟ عم چه ؟ که پـدر بـود و خداونـد، بـه هـر بـاب (خاقاني، ١٣٧٥: ٨٧) و البته باز هم مرگ عمو، پاياني بر اين سلسله وقايع تشديدکننده نيست و در پي آن وقايعي چـون مـرگ فرزند و پس از آن همسر نخست (کزازي،١٣٨٧: ١٨) اختلال شخصيتي او را ميتوانسـته بـيش از پـيش تشديد کند؛ به ويژه اگر گفتۀ کندلي را بپذيريم که عليرغم اختلافات کوچک خانوادگي، خاقاني محبتـي آتشين نسبت به همسر اول داشته است (کندلي هريسچي،١٣٧٤: ١٩٤ـ١٩٣) پس از مرگ همسر نخسـت ، خاقاني ظاهراً ديگر نتوانسته همسري چون او حامي و مونس يابد و در زندگي با همسر دوم چندان خوش نزيسته است : ســپردي بــه خــاک آن کــه ارزيــد شــهري گزيـــدي ز شـــهر آن کـــه خـــاکي نيـــرزد (خاقاني، ١٣٧٥: ٨٨٢ ) به هر روي، بررسي زندگي و شعر خاقاني، نشـان دهندة آن اسـت کـه عوامـل تشـديدکنندة اخـتلال شخصيت در زندگي او را نميتوان دست کم گرفت و در بررسي علمـي شخصـيت وي، تـأثير ژرف ايـن وقايع را بايستي در نظر داشت .