خلاصة:
افسردگی این اصطلاح بسیار وسیع و تا حدودی مبهم است. برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگینی و گرفتگی و بیحوصلگی و برای پزشک گروه وسیعی از اختلالات خلقی با زیر شاخههای متعدد را تداعی میکند. خصوصیات اصلی و مرکزی حالات افسرگی کاهش عمیق میل به فعالیتهای لذتبخش روزمره، مثل معاشرت تفریح ورزش، غذا و روابط جنسی است. این ناتوانی برای کسب لذت حالتی نافذ و پایا دارد بهطور کلی شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم و درجه نفوذ آنها دارد. در خفیفترین شکل، ممکن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد. مهمترین علامت افسردگی همین ناتوانی در کسب لذت از چیزهائی است که قبلا برای شخص لذتبخش بوده است. دو مشخصه اساسی افسردگی ناامیدی و غمگینی است فرد رکود وحشتناکی را در خود احساس میکند نمیتواند تصمیم بگیرد اغلب افسردگی با غمگینی اشتباه میشود درحالیکه غمگینی وقتی است که برای فرد موقعیتی به پیش میآید که موجب غمگینی او شود ولی این حالت روانی با هم شدن بنیه معنوی فرد همراه نیست اما در افسردگی کیفیت خلق در شخص تاثیر عمیق گذاشته و ادراک او را از خودش و محیط اطرافش دگرگون میکند. میلر میگوید: افسردگی مانند فقر همیشه با ما است، همه ما معنی غم و افسرگی را میدانیم چرا که گاه و بیگاه دچار رنج شدهایم. نومیدی در عشق مرگ والدین و سانحه شکست در شغل و بسیاری از مسائل دیگر باعث اندهگینی مردم شده است که در بیماری افسردگی نیز نقطه شروع با همین موارد است. متخصصان بالینی از دیرباز به رابطه بین حوادث زندگی و مشکلات آن به ابتلا به بیماری افسردگی پی بردهاند.
آشکارا مشاهده میشود که تعریفهای متعدد افسردگی به نشانههای متعددی اشاره دارند که میتوانند به گونههای مختلف با همدیگرترکیب شوند و گاهی بازشناسی افسردگی از اختلال اینترکیبها بسیارمشکل است، بخصوص اگر جنبهی پنهان داشته باشد یا جلوههای بدنی به خود گیرد. اما به هرحال میتوان این نکته را پذیرفت که افسردگی درعینحال با نشانههای جسمانی و روانی همراه است و نشانههای جسمانی گاهی چنان بر جدول بالینی سایه میافکند که مانع بازشناسی افسردگی میشود.