خلاصة:
اندیشه سیاسی به یک معنا تأمل در نحوه تولید و توزیع قدرت در سپهر مدینه است. بدینسان متفکری که چهارچوبی از نحوه تولید و توزیع قدرت را ارائه کرده باشد می تواند در سنخ اندیشمندان سیاسی یا متفکرانی قرار گیرد که در حوزه سیاست تأمل کرده اند. خوانش گلستان سعدی حکایت از آن دارد که نگاه ویژه سعدی به حکم و اطاعت به عنوان عناصر مهم تولید و توزیع قدرت، وی را در سنخ متأملان در سیاست قرار داده است؛ که درک چیستی آن صرفاً با تتبعات ادبی قابل حصول نیست، و مستلزم بازخوانی از منظر اندیشه سیاسی است. بر این اساس، هدف این مقاله استخراج مقولات حکم و اطاعت از متن گلستان با هدف شناخت ابعاد سیاسی اندیشه سعدی است. یافته های پژوهش دلالت بر این دارد که با توجه به کدهای متعدد، سعدی از زبان کنش های کلامی انتقادی استفاده کرده و با نگاه ویژه به دو مفهوم علم سیاست یعنی حکم و اطاعت، نه تنها وضع اسفناک سیاسی-اجتماعی روزگار خود را مورد انتقاد قرار داده، بلکه فراتر از آن کوشیده است که مهمترین پارهگفتار قدما، به خصوص خواجه نظام الملک، را مورد نقد قرار دهد.
Political thought, in a sense, is a reflection on how power is produced and distributed in the sphere of polis. Thus, a thinker who suggests a framework for how power is produced and distributed could be counts of as a political thinkers. Accordingly, the purpose of this article is to extract the categories of sentence and obedience from the text of Gulistan with the aim of understanding the political dimensions of Saadi's thought. The findings of the study indicate that according to various codes, Saadi used the language of critical verbal actions and with a special look at the two concepts of political science, namely judgment and obedience, not only criticized the deplorable socio-political situation of his time. Data, but beyond that, has tried to criticize the most important part of old speech, especially that of Khajeh Nizam al-Mulk. Thus, in Saadi's view, in relation to and obedience, the subjects are removed and Sultan (king) is deposed.
ملخص الجهاز:
يافته هاي پژوهش دلالت بر اين دارد که با توجه به کدهاي متعدد، سعدي از زبان کنش هاي کلامي انتقادي استفاده کرده و با نگاه ويژه به دو مفهوم علم سياست يعني حکم و اطاعت ، نه تنها وضع اسفناک سياسي-اجتماعي روزگار خود را مورد انتقاد قرار داده ، بلکه فراتر از آن کوشيده است که مهم ترين پاره گفتار قدما در خصوص مشروعيت حکومت را مورد نقد قرار دهد.
اين مقاله مي کوشد با تحليل متن گلستان در مقام اندرزنامه اي سياسي، پرتويي بر زوايايي از تاريخ انديشه سياسي در ايران بيفکند و به اين پرسش ها پاسخ دهد که حکم و اطاعت به عنوان يکي از مهمترين مفاهيم سياست در گلستان چگونه بازتاب يافته است ؟ آيا سعدي در مقام يک اندرزگوي قدرت طرفدار نظم سياسي موجود و مبلغ جهان بيني «مهتري در قبول فرمان » بود؟ آيا مي توان خطوط نظريه منسجمي در باب سياست را در گلستان شناسايي نمود؟ آثار منتشره در اين موضوع را مي توان به دو دسته کلي تقسيم کرد.
مقاله پيش رو برخلاف ديدگاه طباطبائي بر آن است که با مقايسه گلستان و سنت سياستنامه نويسي ايراني مي توان استدلال کرد که گلستان در ادامه سنت اندرزنامه نويسي ايران باستان سعي کرده است تصويري از مهمترين فرد در رأس هرم قدرت سياسي ارائه دهد و سيماي عمومي حاکم اسلامي را از خلال اندرزهاي خود ترسيم کند و ليکن انديشه سياسي سعدي را در معناي رايج 1488 نمي توان ايرانشهري قلمداد نمود.