خلاصة:
سیستم مدیریت در نظام دینی، عهده داری مسؤولیتهایی الهی است و
در پی برآوردن وظایف، تکالیف و مسؤولیتهای مقدس و الهی است.
در چنین سیستمی اخلاق معطوف به ارزشهای والا نقش کلیدی و
محوری دارد، که نهضت تربیتی اسلام در عرصهی مدیریت به ساختن
مدیرانی لایق، متخلق و برخوردار از فضیلت اهتمام ورزیده، و نمونهی
عالی چنین انسانی را لایق مدیریت در عرصهی اجتماع میداند.
در این نوشتار به نقش اخلاق در باروری مسؤولیتها پرداخته شده
است. اخلاق سودمدارانه مورد انکار نهضت تربیتی اسلام است و اخلاق
فضیلت، آرمان این نهضت مقدس است. زیرا که اخلاق فضیلت است که
میتواند پاسخ گویی را نهادینه و عملی نماید، لذا اخلاق مدیریت
معطوف به فضیلت، منشوری مقدس دارد که در این منشور، درک
وظیفه، مدیریت را امانت پنداشتن، دغدغهی بندگان خدا را داشتن،
معاشرت نیکو، صداقت، انتقاد پذیری، رعایت بیتالمال و دوری از
حرص و آزمندی و... به عنوان ابزار پاسخ گویی مطرح میباشند،
همچنین پاسخ گویی، به لحاظ برخورداری از خصلتهایی منفی در
اخلاق، به مانعهایی برمیخورد، همچون دنیاگزینی و ریاست خواهی و
درک ننمون فضیلت معنوی خدمت، کنارآمدن با خطاکاران حوزهی
حاکمیت و فقدان انصاف و عدالت. برعکس، برخورداری از این
فضیلتها و رسیدن فرد مسؤول و مدیر به تعادل درونی، نفسانی و
دست یازی او به ارزشهای مثبت اخلاقی، مدیریت را بالنده و بارور
میسازد و، در نتیجه، عنصر پاسخ گویی، امری نهادینه، بالفعل و عینی
میگردد.
ملخص الجهاز:
"زیرا که اخلاق فضیلت است که میتواند پاسخ گویی را نهادینه و عملی نماید، لذا اخلاق مدیریت معطوف به فضیلت، منشوری مقدس دارد که در این منشور، درک وظیفه، مدیریت را امانت پنداشتن، دغدغهی بندگان خدا را داشتن، معاشرت نیکو، صداقت، انتقاد پذیری، رعایت بیتالمال و دوری از حرص و آزمندی و...
پرواضح است که اخلاق انسانی و مثبت، حوزهی مسؤولیت پذیری و ایفای نقش سازنده و مثبت را بالنده میسازد و البته که اولین زنگهای خطر در حوزهی مسؤولیت و مدیریت بر جامعه، استحالههای اخلاقی منفی و روی آوردن به خصلتهای نفس مدار شیطانی است که در این چنین وضعیتی، تعهد و مسؤولیت رنگ میبازد، و افراد قادر نخواهند بود به مسؤولیتهای خود عمل نمایند.
(نراقی، 1383 ، 351) حب ریاست و دنیاخواهی مدیران، نفاق را در دلشان میپروراند و آنها را از مردم جدا مینماید و برای باقی ماندن در پستهای مدیریتی، به دروغ، اظهار تقوی، علم، دانایی، زهد، فهم دینی، فهم سیاست و درد دین و خلق خدا را داشتن میکند، در حالی که در او خبری از این گونه امور نیست و این، بدترین صفت یک انسان در پیشگاه پروردگار است.
هر فردی که قوای درونیش به تعادل نرسیده باشد، قادر بر اجرای احکام عدالت در بین شریکانش و رشد و منزل نخواهد بود، زیرا آن که از اصلاح نفس خودش عاجز باشد، چگونه خواهد توانست امور دیگران را اصلاح نماید؟ پس هر که قوا و صفاتش تعادل یافته باشد و از افراط و تفریط دوری گزیده باشد و در جادهی حق مستقر شده باشد، مستعد خواهد بود که این طریقه بین فرزندان نوع خودش را طی نماید، و او جانشین خدا در زمین خدا است."