خلاصة:
فرآیند دیالیکتیکی تاریخ، بدون گسست و سیال از عصری به عصر دیگر گذر میکند. در این گذار تضادهای غالب و نیز برآیند تلاشهای هنری وابسته به آنها تغییر میکنند و هنر برآمده از این فرآیند دیالکتیکی، همبستگی روشنی با تحولات هر دوره دارد. دیالکتیک از قدمتی باندازه خود فلسفه برخورداراست. در این نوشتار به بیان معنای دیالکتیک نزد هگل پرداخته میشود و پس از آن اثر روند دیالکتیکی را در هنر مجسمهسازی در تاریخ هنر که با ظهور پست مدرنیسم، مجسمه از یک اثر 3 بعدی اشغال کننده فضا به بیان یک "اندیشه" تغییر شکل داده را بررسی میکنیم و خواهیم دید که در واقع این اندیشه، در یک روند دیالکتیکی (فرم و محتوا) و رویارویی ضد و نقیضها بوجود آمده که این هنر از فرم به سمت محتوا در حال حرکت است. تحولات بنیادی در دوره پست مدرن، تحولات مجسمه سازی مدرن به عنوان یک شی مستقل را زیر سوال برد و هویت آن را تغییر داد. به بیانی دیگر این مسائل نمایانگر یک جهش از پوسته بیرونی به ساختار درونی و ایجاد سنتز جدید بود. روش این مطالعه در مقام جمع آوری اطلاعات، اسنادی، ودر مقام تجزیه و پردازش، توصیفی تحلیلی است.