خلاصة:
سنایی غزنوی یکی از شاعران منتقد است که بارها اوضاع آشفته روزگار خویش را در اثارش منعکس کرده است. در کنار انتقادهای سیاسی وی، انتقادهای اخلاقی و اجتماعی که نتیجهی آشفتگی سیاسی مملکت است، وجود دارد. عملکرد تمام طبقات مختلف جامعه را بدون اغماض و گذشتی مورد نقد و بررسی قرار داده و با استفاده از ترفندهای شاعرانه به شایستگی آن را تحلیل کرده و هر جا که فساد و تباهی از سوی حاکمان و سایر اقشار بر پیکر جامعه وارد شده، با مرهم سخن به مداوای آن برخاسته است. ازاین رو، نگارنده سعی بر آن کرده است برای ارج گذاری به تلاش پرثمر سنایی غزنوی که موشکافانه مسائل موجود عصر خود را پژوهیده و از هر گونه تلاش در شناساندن چهرهی راستین حاکمان ودرباریان و سایر اقشار جامعه دریغ نکرده است، در این تحقیق به مطالعه و تحلیل دیدگاه انتقادی وی دربارهی عملکرد صوفیان و زاهدان بپردازد.
ملخص الجهاز:
(درگاهي، 1373: 31) سنايي در اين مورد ميگويد: در طريقي كه شرط جان سپري است, , نعــــره بيهــده خري و تري است مــرد دانا به جان سمـــاع كنـــد, , حـــرف و ظرفش همه وداع كند هــر كــه در مجلسي سه بانگ كند, , دان كز انـــديشۀ دو دانـگ كنـــد (سنايي، 1383: 184) صوفيان اين دوره، كساني هستند كه هنوز ابتداييترين مراحل سلوك را درك نكردهاند، پس چگونه ميتوانند ادّعاي صوفيگري كنند؟ سنايي خطاب به اينگونه صوفيان ميگويد: اي درويش نمايی كه ظاهرت چون درويشان صادق و راستين است، امّا باطنت كفر، تو براي چه لاف ميزني؟ تو كه به آرايش ظاهري خود خرسندي؟ پس چرا همچون مردان حقّ لاف مردانگي ميزني؟ تو اي صوفي نما، زماني به پاي مردان راه حقيقت خواهي رسيد كه از اين قيل و قال ظاهري دست بكشي: بـرگ بيبرگي نداري، لاف درويشي مزن, , , , رخ چو عيّاران نداري، جان چو نامردان مكــن يا بــرو همچـون زنان، رنگي و بوئي پيشگيـر, , , , يا چـو مردان انـدر آي و گوي در ميدان فكـن هر چه بيني جز هوا آن دين بود بر جان نشــان, , , , هر چه يابي جز خدا، آن بت بود، در هم شكـن چون دل و جان زير پايت نطع شد پايي بكـوب, , , , چون دوكون اندر دو دستت جمع شد دستي بزن (سنايي،1380: 484) اين درويش نمايان كه خود را اهل سلوك ميدانند، براي فريب مردم و به دست آوردن اندک سرمايهاي خرقه بر تن كردهاند: بس كنيد آخر محال، اي جملگي اصحاب قال, , , , در مكان آتش زنيد اي طايفه ارباب حــال زينهــار و زينهــار از گـــرم رفتن دم زنيد, , , , وين يجوز و لايجوز و خرقه و حال و محال خرقه پوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقــه, , , , دين فروشان گشتهاند از آرزوي جـاه و مـال (همان: 345) و در جايي ديگر ميگويد: صوفي صافي شوي، بر در مير و زيـر, , صوف كني جامه را، تا ببري زان زله (سنايي،1383: 594) حكيم سنايي از اين جماعت رياكار، دل پردردي دارد كه مقهور جاه و زر وعشوه شدهاند: خرقه پوشان مزور سيـرت سالـوس ورز, , خويشتن را سخره قيماز و قيصر كردهانـد گاه خلوت صوفيان وقت با مـوي چوشيد, , ورد خود ذكر برنج و شير و شكر كردهاند (سنایی، 1380: 148) سنايي خطاب به خرقهپوشان رياكار كه خرقه را به عنوان پوششي بر روي كارهاي ناپسند و زشت خود به كار ميبرند، ميگويد: گر چه بر خود بپوشي از پي فرع, , از درون شـرمدار، شرم از شــرع اين همه طمطــراق بيهـوده است, , عقــل جز راستي نفرمــوده است (سنايي،1383: 429) ايمان فقط به ظاهر نيست، دل را بايد از هرگونه آلودگي پاك كرد، اگر رو به قبله ميكنيم بايد درون را هم از بتها پاك سازيم.