ملخص الجهاز:
همچنين در اين کتاب، يک انشعاب «ماني ديستي» بين چيزها وجود دارد و اين امر تقريبا پيش از آن که يک افشاگري مزوّرانه باشد، درواقع ابزارهاي لازم بقاي انسانها براي زندگي است.
اين کتاب درست زماني نوشته شد که سيل، داکوتاي شمالي را کاملا تخريب کرده بود، رودخانه اي که من ر کنار آن بزرگ شدم، هميشه آرام و بدون خطر بود، اما به ناگاه مبدل به سيل ويرانگر شد که زندگي همه انسانها را تغيير داد و اين همان تحولي است که در اول کتاب به آن اشاره شده است.
به هيچ وجه نميدانم چنين نگرشي، چه تأثيري بر روي خواننده دارد، اما براي من تنها نکته مشکل آن بود که در طول کتاب مجبور به بازنگري شخصيت «اَگنس» بودم.
ابتدا او «اَگنس» بود و سپس «پدر دامين» و اين جا است که در کتاب به يک انشعاب و تقسيم بزرگ ميرسيم و ما به هر حال معتقد نيستيم که با شکوفا شدن شخصيتي، شخصيت قبلي کاملا از بين ميرود.