خلاصة:
در این مقاله، هر گونه اظهار نظر درباره روش شناسی اقتصاد اسلامی، منوط به موضعگیری درباره علت وجودی اقتصاد اسلامی در مقایسه با علم اقتصاد مرسوم دانسته شده است. و برای تبیین آن، دو فرضیه درباره آمیختگی گزارههای علمی اقتصاد با احکام و داوریهای ارزشی، و نیز اثر پذیری علم اقتصاد از فلسفه و جهان بینی حاکم، بررسی شده است. در ادامه، به این سؤال پاسخ داده شده، که اقتصاد اسلامی در چه محورهایی قابل گسترش است؟ براین اساس، انواع نظریههای اقتصاد اسلامی شناسایی شده است، که هر یک از این نظریهها میتوانند از ویژگیها و معیارهای گزارههای علمی تبعیت کنند. در پایان مقاله، مسئله اصلی اقتصاد اسلامی، ارائه الگوی تغییر دانسته شده است.
ملخص الجهاز:
"الگویهای تغییر_______________________________ * عضو هیئت علمی ومدیر گروه اقتصاد اسلامی دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع) مقدمه: اظهار نظر درباره روش شناسی اقتصاد اسلامی، به طور منطقی، مستلزم موضعگیری معتبر در برابر سؤالهای زیر است: سؤال اول: در برابر علم اقتصاد جا افتاده و مرسوم، سخن گفتن از اقتصاد اسلامی مبتنی بر چه استدلالی است؟ به عبارت دیگر، « علت وجودی» (Raison d، Etre) اقتصاد اسلامی چیست؟ و از این لحاظ، وجه تمایز آن با اقتصاد مرسوم از چه جنبه است؟ سؤال دوم: به طور کلی، اقتصاد اسلامی در چه محورهایی قابل تعمیم است؟ و رسالت اصلی اقتصاددان اسلامی چیست؟ پاسخی برای سؤال اول پاسخ به سؤال اول، منوط به تعریف جایگاه اقتصاد اسلامی در اندیشههای متعارف اقتصادی است.
بدیهی است در تعیین وضعیت مطلوب و ترسیم الگوی ایدهآل، نظریه پرداز در مقام تبیین وضعیت موجود و واقعی اقتصاد نیست، بلکه دغدغه اصلی او طراحی الگویی است که بر پایه اصول و چارچوب ثابت شریعت و گرایشهای اکثری آن – و به عبارت دیگر، براساس مکتب اقتصاد اسلامی – تنظیم شده است، و در نتیجه استقرار آن اصول و گرایشهای اکثری در رفتار جامعه، اهداف اقتصاد اسلامی قابل دستیابی خواهد بود.
از یک طرف، دستاوردهای علم اقتصاد مرسوم به جهت اینکه این بررسیها عموما در جوامع مبتنی بر جهان بینی مادی صورت گرفته است، همواره در جوامع مذهبی صادق نیست، لذا، علمای اقتصاد شایسته است به ماهیت جداگانه پدیدههای اقتصادی در ایران، به عنوان یک پدیده اجتماعی توجه لازم را داشته باشند ."