خلاصة:
در این مقاله، به بررسی آثار مؤلفانی میپردازیم که چالشهای روششناختی
بنیادینی در برابر رهیافت ونزبرو در بررسی سنت تفسیر اسلامی و فرضیات وی در فصل
چهارم کتابش، یعنی مطالعات قرآنی، درافکندهاند. پافشاری ونزبرو بر اینکه برای اثبات
دعاوی تاریخی باید شواهد متنشناختی اقامه کرد و نیز این اعتقاد وی که متونی که شواهد
تاریخی ارائه میدهند، خود ترکیبی فراهم آمده از اعتقادات و بیانات چندین نسل از
مؤلفاناند، همواره با اعتراض عمومی مواجه بوده است. در نوشتار حاضر، برای روشن
ساختن موضوع بحث، برخی جوانب و انتقادات مطرح شده در مقالهای از عیسی بلاطه
(Issa Boullata) و کتابی از کیس ورستیخ (C.H.M. Versteegh) را بررسی خواهم کرد.
ملخص الجهاز:
"نورمن کالدر در مقالهای بسیار مهم با عنوان «تفسیر از طبری تا ابن کثیر» (Calder, 1993: 101-140)تحلیلهای ونزبرو را در دوره تکوین تفاسیر ــ قرون سوم تا ششم هجری ــ به کار گرفته و روش و ابزارهای برخی از تفاسیر خاص در این دوره را بررسی کرده است.
البته آثار چندان زیادی در دست نیست که در آنها مستقیما به تمام یا بخشی از فصل چهارم کتاب مطالعات قرآنی پرداخته شده باشد و در همان اندک نوشتههای موجود نیز غالبا ایرادهایی روششناختی مطرح شده است که میان کار ونزبرو و دیگر آثار مشابه در این حوزه مشترک است.
با این همه، بلاطه این نکته مهم و سرنوشتساز را مطرح میکند که: «به نظر ونزبرو، استناد و ارجاع واژگان غریب یا نادر قرآنی به مجموعه عظیم شعر عرب جاهلی، خود یک نوع روش تفسیری خاص است که بسیار متأخر از زمان ابنعباس پدید آمده است» (Boullata, 1991: 38).
[«مسائل نافع بن ارزق: شواهد شعری به مثابه توضیحاتی روشنکننده در تفسیر قرآن» این مقاله اخیرا در کتاب زیر نیز انتشار یافته است: The Qur''''an: Farmative Interpretation, ed.
با آنکه ونزبرو شواهد روشنی بر اضافات بعدی و تنظیم و تدوین مجدد این متون یافته است که نشانه تطور ابزارها و روشهای تفسیری در طول زماناند، ورستیخ بر آن است که این ابزارها و روشهای تفسیری از ابتدا وجود داشتهاند، زیرا وی نیز همچون بلاطه اعتقاد دارد که نخستین مفسران «به طور کاملا طبیعی» تمامی ابزارها و مواد تفسیری را به کار گرفتهاند؛ تنها فرق او با بلاطه در این است که تفسیرپژوهی وی، نه در باب مباحث لغوی در تفسیر، بلکه عمدتا درباره مباحث نحوی است."