خلاصة:
: نویسنده در این مقاله درصدد برآمده است تا مبحث «سکوت» را از دو منظر متفاوت ــ ویتگنشتاین و فرهنگ اسلامی ــ مورد مقایسه قرار دهد. در این مقاله که از سه قسمت تشکیل شده است، ابتدا چکیدهای از آرای ویتگنشتاین ارائه شده است تا نشان داده شود که چگونه ویتگنشتاین کار خود را به عنوان منطقدان آغاز کرد، در مسیر تفکر خود حوزه امور بامعنا و بیمعنا را مشخص نمود و آن را از گسترة تنگ منطق به امور دیگر سرایت داد. در قسمت دوم، با استفاده از احادیث و روایات، نظر متفکران اسلامی در مورد «سکوت» مطرح شده و در پایان نیز نتیجه گرفته شده است که آیا میان این دو نظر شباهتی وجود دارد یا خیر.
ملخص الجهاز:
"شیوة اول، بنا بر گفتة راسل 1 دلمشغولی اصلی ویتگنشتاین است، زیرا که او با شروط دقیق نمادگذاری سر و کار دارد تا جمله چیزی کاملا معین باشد [Wittgenstein 1992: 7-8] و شیوة دوم نگرشی دینی به زبان است که در این مقاله به طور ویژه از نظر دین اسلام مورد بررسی قرار میگیرد.
ج) سکوت و خاموشی موضعی که ویتگنشتاین در پایان رساله به طور قاطع در مورد آنچه ناگفتنی است اعلام میکند و در حکم نتیجه و غایت فلسفه اول اوست و اصلیترین پند رساله و حکم نهایی آن محسوب میشود، به این صورت مطرح میشود: آنچه درباره آن نمیتوان سخن گفت باید دربارهاش خاموش ماند [Wittgenstein 1992: 7].
اما، اگر ویتگنشتاین برای قلمرو ارزش و اهمیت ویژهای قائل است و بدان احترام میگذارد، چرا نباید در مورد آن سخن گفت و به دلیل اهمیت آن، زیاد هم سخن گفت؟ با توجه به جنبة اخلاقی، پاسخی که از زبان او میتوان داد این است که این سخنان تنها از اهمیت امر رازآمیز میکاهند.
ج) صمت و سکوت در فرهنگ اسلامی، با توجه به نقشی که زبان در شکل دادن شخصیت انسان ایفا میکند و با توجه به اینکه عرفان و اخلاق اسلامی از دین اسلام و ضوابط آن نشأت گرفتهاند، اصل و مبنای تفکر بر این قرار میگیرد که هرگاه سخن گفتن به نجات و سعادت انسان منجر میشود، میبایست که گفتنیها را گفت، و آنجا که شر زبان انسان را به هلاکت و شقاوت میکشاند، باید با صمت و سکوت خود را از شر گفتنیها حفظ کرد و از آفات زبان دور داشت."