خلاصة:
انسان اجتماعی در شرایطی میتواند به ایفای نقش خویش بپردازد که نظمی در تعامل خود با دیگران شاهد باشد. تحقق نظم در تبعیت همگانی از هنجارهای اجتماعی میسر میگردد. اگر نقض هنجارها گسترده گردد، انحراف اجتماعی پدیدار میشود که بایستی در مهار آن و کاستن از گسترش دامنه اش اقدامات جدی صورت پذیرد. مکتب لیبرالیسم بر اساس نگرشی که به انسان دارد، درصدد رفع هر گونه محدودیتی از انسان است، لذا به اجبار با انعقاد قراردادهای اجتماعی و تدوین قوانین، تحقق انتظام اجتماعی را با انواع شیوهها خواهان است، اگرچه در این رویکرد با چالشهای جدی روبرو میباشد. نگرش اسلام این است که انسان در اجتماع با قبول تکالیف دینی و اجتماعی و پذیرش محدودیتهایی، در واقع خود را از انواع قیود رها میسازد و انتظام اجتماعی را به صورت ریشهای محقق میکند. انحرافات اجتماعی در چنین نگرشی، علاوه بر به کارگیری شیوههای مرسوم کنترلی، با عطف توجه به نظارت الهی، مهار شدنی تر از هر شیوهای به نظر میآید.
ملخص الجهاز:
"از این رو در خصوص موضوع بحث، باید اذعان داشت که نگاه هر یک از دو مکتب به انحرافات اجتماعی و اساسا انحرافی دانستن یک رفتار بسیار متفاوت از دیگری است؛ چه، از منظر اسلام، انحراف علاوه بر رفتارهایی که بر خلاف هنجارهای اجتماعی جامعه اسلامی است، مشمول آن دسته از رفتارهایی نیز میشود که به تخطی از دستورات وحیانی که تأمین کننده سعادت دنیوی و اخروی انسان است، منجر میگردد؛ ضمن اینکه هر هنجار اجتماعی از نظر اسلام محترم نبوده و چنانچه در تقابل با دستورات الهی باشد، پذیرفتنی نمیباشد؛ در حالی که از منظر لیبرالیسم وارد ساختن خدا و عقاید دینی در عرصه حیات اجتماعی خود انحراف است و باید انسان به رهایی خویش از قید مقدسات اقدام نماید؛ از این رو انحراف اجتماعی در مرام لیبرالیستی مشمول آن دسته از رفتارهایی است که جامعه و عقل جمعی آنان، به ناهنجار بودن آن حکم نماید.
سخن نهایی اما سؤال این است که در مکتبی که بر اساس آن انسان آزاد و رها از هر قید و بندی تصور میگردد و هیچ توصیه و دستوری را نیز پذیرا نمیباشد، چگونه آنها را باید راضی نمود که مصلحت آنان در تبعیت از حکومت و قوانین موضوعه است؟ علاوه بر این، با پذیرش اینکه تجربه زیستی چنین انقیادی را منجر شود، پرسش اساسیتر این است که در اوضاع و احوالی که برای هر فردی امکان حرکت و رفتاری که کاملا برخلاف قوانین و هنجارهای اجتماعی باشد، به گونهای که هیچ فردی نیز از آن حرکت خلاف مطلع نگردد، چه چیزی میتواند مانع از ارتکاب آن رفتار گردد؟ به عبارت روشن تر، ضعف اساسی این مکتب در جلوگیری از رفتارهای انحرافی است، آنجا که برای فرد امکان حرکتی خلاف قوانین وجود داشته باشد و کسی نیز اطلاعی از آن پیدا نکند، چه دلیلی وجود دارد که چنین فردی از قوانین تبعیت کند؟!"