ملخص الجهاز:
"فعال شدن سازمانهای بینالمللی و کمرنگ شدن حاکمیت ملی کشورها نیز یکی از ویژگیهای نظم نوین است که در عباراتی از نویسندگان اینگونه بدان اشاره شده است: «به طور کلی، در دوران جنگ سرد و حاکمیت نظام دو قطبی بر روابط بینالمللی، زمینهای برای ظهور سازمانهای منطقهای و ایفای نقش و تأثیرگذاری آنها بر روند تحولات بینالمللی وجود نداشت و اساسا سیاستگذاریها در همه ابعاد آن در چارچوب مرزبندی کلی دو بلوک شرق و غرب ـ به دیگر سخن دنیای آزاد سرمایهداری و دنیای کمونیستی ـ انجام میشدند و کشورها بسته به اینکه عضو کدام اردوگاه یا بلوک بودند، از سیاستهای مشخصی پیروی میکردند، در حالی که پس از فروپاشی نظام کمونیستی و به مدد اتکا به فناوریهای پیشرفته، شاهد ظهور مفهوم منطقهگرایی و جهانگرایی به موازات یکدیگر بودهایم؛ به دلیل آنکه نظام سرمایهداری غرب تهدیدات گذشته را از میان رفته پنداشته و تمامی تلاش خود را معطوف به پایهگذاری نظم نوین بینالمللی بر اساس هنجارهای موردنظر خود نمود؛ نظمی که در آن سیاست (دموکراسی)، اقتصاد (سرمایهداری) و فرهنگ (لیبرالیزم) عناصر اصلی تشکیلدهنده آنند.
یکی از این نویسندگان اظهار میدارد: «در این میان، اروپای متحد نیز در حال ظهور در عرصه گیتی است؛ پدیدهای که بالطبع تمامی مبانی نظم نوین و معادله جهانی را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد و طبیعی است که در سر هوای برعهده گرفتن یک نقش برتر یا حداقل همطراز با دیگر مدعیان را در نظم نوین داشته باشد؛ زیرا اروپای متحد پارامترها و قابلیتهای فراوانی، اعم از اقتصادی، جمعیتی، سیاسی، نظامی و فرهنگی، که سرمایه اصلی شکلگیری یک ابرقدرت جهانی به شمار میرود، همراه با نقش مدیریتی توانمند را دارا میباشد."