ملخص الجهاز:
بهاری است خرم در اردیبهشت شاهنامه سر بر دامن بهار دارد.
از 25 اسفند که روز پایان سرودن این کتاب است تا بهار، یعنی فصل روییدن و رستن راهی نیست.
گویی فردوسی بذر این اندیشه را در آستانۀ بهار افشانده تا در مناسبترین زمان به رویش خود ادامه دهد و چیزی نگذشته درختی برومند شود.
اکنون هزار و چند ده سال است (دقیقاً 1045 سال)، که این دانه در دل خاک بالیده و اینک بهصورت «درختی گشنبیخ و بسیارشاخ» بر سر فرهنگ ایرانی سایهگستر شده است.
در میانۀ سپندارمذ و بهار نوروز است در آستانۀ نو شدن.
نوروز در ضمیر فرهنگ آریایی جشن و رامش و شادمانی را، از نوع ماندگار آن، به یاد میآورد.
نوروز سیاهی و سردی و تاریکی و فرو مردگی را پشت سر دارد و به روی روشنی و گرمی و روشنایی و رویش آغوش میگشاید.
سپندارمذ فصل خانهتکانی و نو کردن دلهاست.
تیرگیها و گردوغبار را از خانه و زندگی دور میکنیم و کدورتها و غم و غصههای پارینه را، حتی اگر به بزرگی چیزی باشد که اینک با آن روبهرو هستیم، از خود میرانیم و برای پذیرایی از فروهرِ درگذشتگان آماده میشویم.
اگر نو شدن نبود، اگر نوروز نمیداشتیم، فکر میکنید با چه امیدی فروردین را به اسفند میکشاندیم!
نوروز منزلگاه فرجامین و نخستینی است که شمار زندگی را با آن نگاه میداریم.
بنا براین میتوانیم در هر نوروزی به روی یکدیگر وابخندیم و بگوییم: مهربانیت را شماری نیست, , زندگانیت را شمار مباد همان که پیشینیان ما میگفتند: هزار سال بزی، صدهزار سال بزی!