خلاصة:
«زنده بودن زمین به واسطه ی انسان ممکن است,زنده بودن انسان بواسطه روح و روان و شخصیت اوست,زنده بودن شخصیت انسان در پرئو بکار گیری مناسب از عقل است وزنده بودن عقل در مجرای استفاده ی صحیح از علم ودانایی است.» در این مقاله به بررسی انتقادی روش های تدریس دروس دینی و اخلاقی از منظر فلسفه تربیت پرداخته می شود.هدف از 1 بررسی انتقادی این است که بر اساس استدلال و شواهد بتوان به بررسی چگونگی روش های تدریس دروس دینی واخلاقی ومیزان تاثیرشان بر متربیان پرداخته شود.بنابر این وقثی عنوان دروس دینی واخلاقی مطرح می گردد صرفا کتب.دروس ومتونی با این عناوین مد نظر نیست.بلگه حتی دروسی که عنوانشان چندان با دروس دینی و اخلاقی تشابهی ندارد را نیز شامل می شود از جمله ی این دروس می توان به درس های ادبیات فارسی وریاضی که شامل موضوعات دینی- اخلاقی وعقلی- منطقی است.اشاره نمود.به عبارت دیگر میتوان این گونه اظهار نمود که تربیت دینی واخلاقی ودروسی که مبتنی بر آن هاست شامل آن تعلیم وتربیتی می:باشد که در ثهایت بر صفت رسوخ یافته ای در نفس آدمی دلالت می کند: که کازها و افعال متلاسب ومطابق با آن صفت.بدون نیاز به تفکر و تامل از انسان صادر می گردد.بنابر این ثجربه ی بشری نشان می دهد که انسان هیچ گاه حتی در قرن ۲۱ میلادی که عصر مدرنیته است.بی نیاز از تربیت اخلاقی ودینی نمی باشد.لذا این مقاله مصمم است نشان دهد که مربی چگونه می تواند به عنوان یک موجود زنده,پویاءفعال ودر عین حال به عنوان یک الگوی مقبول در جامعه.نقش خویش را به نحو احسن انجام داده.به نحوی که بئواند ارزش های درونی خویش را همراه با آموخنه های بیرونی به مثربیان منثقل سازد به گونه ای که این ارزش ها و آموخته ها در وجود متربیان تثبیت گردیده.مقدمه وپایه ی یک شخصیت خوب را در متربیان فراهم سازد. علم و دانش صرفا غبارت از حاضر الذهن بودن نسبت به معلومات و اطلاعات و انباشتن وذخیره ساختن معارف ویژه در ظرف نیروی حافظه نمی باشد.علم عبارت از نورانیت انسان است واین نورانیت و روشنی باطن منشا بصیرت و بینش نسبت به خداوند و همه ی امور عالم است.بنابر قول افلاطون انسان ها آن گاه نیک وشریفند که افعال آنها با آرمانها و مفاهیم کلّی حقیقت وخیر وزیبایی همنوایی داشته باشد. مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم