خلاصة:
«عدالت» و «عادلشمردگی» از مفاهیمی هستند که نقشی اساسی در الهیات کاتولیک ایفا میکنند. فهم و تحقق فضیلت عدالت که ـ درواقع ـ ارادۀ پیوسته و راسخ برای ادای حقوق خدا و همنوع است، متوقف بر فهم و چگونگی کیفیت عادلشمردگی انسانهاست که از آن به «فعل الهی» یاد میشود. این نوشتار با روش توصیفی ـ تحلیلی درصدد است رابطه «عدالت» و «عادلشمردگی» را نشان دهد. این پژوهش ابتدا با بررسی مفهوم این دو واژه و پس از آن با اشاره به نحوه تحقق عادلشمردگی و عدالت در انسان، به چگونگی ارتباط این دو میپردازد و در نهایت در تبیین ارتباط این دو مفهوم به این نتیجه رسیده است که بدون در نظر گرفتن عادلشمردگی انسانها و کیفیت تحقق آن از جانب خدا، امکان الگوگیری و تعمیم عدالت خدا برای انسان محقق نمیشود تا بتواند فضیلت عدالت انسانی را آنچنانکه شایسته آن است، محقق کند.
Justice" and "justification" are two concepts that play a fundamental role in the Catholic theology. Understanding and realizing the virtue of justice, which is - in fact - a continuous and firm will to fulfill the rights of God and fellow human beings, depends on the understanding of human’s justification - which is called "God's act"- and its quality. This article tries to show the relationship between "justice" and "justification" using a descriptive-analytical method. Examining the meaning of these two words and then mentioning how justice and justification can be actualized in human beings, this research discusses the relationship between the two; and finally it comes to the following conclusion: if human justification and the quality of its fulfillment by God is not considered, modeling and generalizing God's justice for human being -so that he/she can realize the virtue of human justice as it deserves - will not be possible.
ملخص الجهاز:
در مصوبات «شوراي ترنت» (Trent) نيز بر اين نکته تأکيد شده است که اعتقاد به گناه اصلي، ريشه در تعاليم پولس دارد: اگر کسي ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسيبي نميرساند، يا عدالت و تقدسي را که از طرف خدا داشت فقط از دست خودش رفت، نه از دست ما، يا بگويد که او به گناه عدم اطاعت آلوده شد و گرفتاريهاي جسمي را به نسل انسان منتقل کرد، اما گناه را که مرگ جسم است منتقل نکرد، چنين کسي ملعون است؛ چون با اين سخنان پولس مغايرت دارد: «همچنانکه به وساطت يک آدم، گناه داخل جهان شد و به گناه موت، و به اينگونه موت بر همۀ مردم» (روميان، 5: 12) عارض شد، ازآنجاکه همه گناه کردند (برانتل، 1381، ص 74ـ75).
واکنش خدا به گناه ذاتي با توجه به تبعاتي که گناه ذاتي براي انسانها به همراه دارد، راه برونرفت از اين آثار سوء چه ميتواند باشد تا بعد از آن انسانها بتوانند متصف به صفت «عدالت» شوند؟ آيا انسانها با رفتارهاي خويش ميتوانند از اين تبعات خلاصي پيدا کنند يا احتياج به دخالت عامل بيروني(الهي) دارند؟ از نظر کليساي کاتوليک انسانها نميتوانند بدون دخالت الهي به عدالت دست پيدا کنند؛ زیرا با از دست رفتن قداست و عدالت اوليه انسان، ذهن و جسم انسان دچار آشفتگي شده و ارادة انسانها متمايل به شر و از خدا گريزان است.