ملخص الجهاز:
"از اشعار فیض کاشانی که افکار عرفانی را در قالب اشعار شیوائی درآورده غزل زیر بعنوان نمونه بنظر خوانندگان گرامی میرسد: در چهرهء مهرویان انوار تو میبینم وز لعل گهرباران گفتار تو میبینم در مسجد و میخانه،جویای تو مییابم در کعبه و بتخانه،زوار تو میبینم از کوی تو میآیم،هم سوی تو میآیم در سیر و سلوک خود انوار تو میبینم گه قدر مرا کاهی گه قیمتم افزائی در سود و زیان خود بازار تو میبینم هر جا که روم نالم چون بلبل شوریده سرتاسر عالم را گلزار تو میبینم پروانه بگرد شمع جویای جمال تو بلبل بگلستانها هم زار تو میبینم از خود نه خبر دارم،نه عین و اثر دارم در نطق و بیان«فیض»گفتار تو میبینم اینک غزل دیگر: جانب دوست میکشد عشق مرا که همچنین جذبه اوست سوی او راهنما که همچنین از تو بپرسد ار کسی قبلهء عاشقان کجاست جانب کوی یار من ره بنما که همچنین هر که بگویدم چسان محرم او توان شدن بگذرم از هوس کنم،ترک هوا که همچنین هر که ز عشق پرسدم باده کشم ز جام او بیسروپا برون روم مست لقا که همچنین هر که ز دوست پرسدم مست شوم ز خویشتن از من و ما برون روم بیمنوما که همچنین سالکی ار بپرسدت بنده بحق چسان رسد بر سر خویشتن بنه«فیض»تو پا که همچنین گوید اگر کسی چسان،زیست کنند راستان بگذر از اهل صومعه،میکده آ که همچنین ملا محسن فیض شعر زیر را بعنوان ملا عبد الرزاق لاهیجی متخلص به«فیاض» سروده است: قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم تحیتی به تو بیمهر بیوفا بنویسم دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر کدام را ننویسم،کدام را بنویسم اگر سر گله و شکوه وا کنم ز تو هیهات دگر چها بلب آرام،دگر چها بنویسم نمیشود که شکایت ز دست تو نکند«فیض» شکایتی بلب آرم،ولی دعا بنویسم فیاض در جواب گفته است: دلم خوش است اگر شکوه گر دعا بنویسی که هرچه تو بنویسی،بمدعا بنویسی چو شکوه تو،به است از دعای هرکه بجز تست چه حاجتست که زحمت کشی دعا بنویسی تراست خامه جادو زبان عجیب نباشد اگر شکایت بیجای من،بجا بنویسی از آن بمن ننویسی تو نکتهای که مبادا خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی ترا که شیوهء اخلاصم از قدیم عیانست بغیر شکوه بیجا بمن چرا بنویسی؟ عجب ز طالع«فیاض»ناامید ندارم که در کتابت دشنام او دعا بنویسی از علامه فیض سه فرزند بنامهای علم الهدی محمد و مولانا معین الدین محمد و غیاث الانام احمد بجای مانده که هر سه از دانشمندان بنام بودهاند."