ملخص الجهاز:
"قانون تصرف عدوانی و رفع مزاحمت را که صدها بار در مواقع ضروری مطالعه کرده بودم برای اینکه ببینم الان چه باید بکنم باز کردم و مروری نمودم و بالاخره دیدم هر دستوری که روی این شکایت به کلانتری یا دادیار و غیره بدهم ممکن است وقایعی پیش آید که ندامت بار آورد و بهتر آن دیدم که قبل از هر اقدامی با جناب استاندار و شهردار صحبت کنم-تلفون را بر داشتم شهردار در اطاقش نبود اما جناب استاندار بودند و فرمودند مانعی ندارد حضورشان بروم- لذا از آقایان صاحب شکایت خواهش کردم که تشریف ببرند فقط یک نفر بماند که نتیجه اقدام را به اطلاع سایرین برساند آقایان رفتند و فقط مرحوم محمد حسن خان ماند و باتفاق به استانداری رفتیم.
بعدها من پشیمان شدم از اینکه چرا قبل از مراجعه به استاندار و شهردار با خود رئیس داد گستری صحبت نکردهام که این جور شرمساری پیش نیابد ولی باز میدیدم بفرض مراجعه من بمرحوم سرابندی هم ایشان کاری نمیتوانست بکند چون شهردار که شهر را ساخته بود مالکین منازل هم راضی شدنی نبودند و بالاخره کار بر ملا میشد و چنین صحنهای پیش میآمد،بلکه شدیدتر زیرا آب منازل قطع میشد و برگرداندنش هم برای شهرداری رسوائی داشت و هم شکایت قضیه ول کن دادگستری نبودند ماده قانون مدنی هم تغییر بردار نبود بهر حال این خاطره میتواند درس عبرتی باشد برای جوانهای دست اندر کار که هیچگاه مسائل حقوقی را بطور زبانی زبانی برگزار نکنند و قانونی را هم که اگر هزار بار هم خواندهاند باز موقع اقدام یک بار دیگر آنرا مرور کنند چون حافظه ما گاه بزرگترین دشمن ماست."