ملخص الجهاز:
"از رعدی آدرخشی بمناسبت عید قربان به آهوی حرم عید قربان است،ای قربان چشمان سیاهت باز گرد از کعبه چشمم روز و شب باشد به راهت هیچ میدانی که شامم روشن است از یاد رویت هیچ میدانی که روزم شب بود بیروی ماهت؟ من ندانم با که دارد روی دل جادوی چشمت اینقدر دانم که ناز و نغمه خیزد از نگاهت سالها شیرافکنیها کردی ای آهوی وحشی وادی ایمن شده این روزها نخجیرگاهت شور آن شیریندهان را در دل زمزم فکندی ای زلیخاوش که یوسف تشنه برگردد ز چاهت عقل را دیوانه کردی کعبه را بتخانه کردی چیره بر معمورهء اسلام شد گرد سپاهت سیل اکنون در حریم کعبه میپیچد چو زلفت1 کافری باید چو من تا شوید ای کافر گناهت تا دل یاران شکستی رفتی و احرام بستی چادری کافورگون افتاد بر موی سیاهت (1)-در اواخر سال 1347 باران شدیدی در مکه بارید و سیل صحن کعبه را فراگرفت.
اشگ شوقی گر فشانی در بساط قرب جانا یادی از من کن که جویم از میان اشگ و آهت ای دل چون سنگ تو با چون عاج،گفته راز ناز سخت گیر و سر لطف گاهگاهت با لبی میگون،که جوید بوسه زان دندان سیمین، وای اگر سنگ سیه بوسی-دریغ از اشتباهت!"