ملخص الجهاز:
"از:رعدی آدرخشی اینهمه رنج میبرم ز انهمه زودباوری شد سپری در آرزو،روز و شب من ای پری تا کی و چند ناز تو پیشه کند فسونگری روشنی از تو جست و بس چشم گهرشناس من گرچه ترا عنایتی نیست به حال گوهری ایکه توانی از همه دل ببری به جلوهای من نتوانم از چه رودل بدهم به دیگری دوست نمیکند مدد تا برهم ز دیو و دد وای بر آنکه یار او دل ندهد به یاوری مست نویدها شدم نقش امیدها زدم وینهمه رنج میبرم زانهمه زودباوری!
گر بخلاف روزگار،بر سر مهر بود یار من بخدا گرفتمی کار زمانه سرسری لیک چو رام او شدم گفت بمان بدام من تا که شکار خود کنم خام دگر به دلبری داد دلم نداد و زد نقش جفا بنام داد زین ستم دروغزن زی که بریم داوری!
چشم به راه صبحدم سنگ به جام شب زدم چنگم از آن نزد بدل زهره و ماه و مشتری رعدی چون سروش را لب ز خروش بستهاند اهرمنان شکستهاند آینه سکندری 15 مهر 1352"