"بقلم آقای آیتیبقیه از شماره پیش انتقاد بر انتقاد و چنین است هرکه چون او عاقل و فاضل است او هم رفت و پس از یک هفته عزیز الله خان بهادر آمد تا مگر نتیجهء فعززناهما بثالث بگیرد ایشان هم از من نتیجه نگرفتند بلکه میتوانم ادعا کنم که: شد غلامی که آب جو آرد آب جو آمد و غلام ببرد زیرا از آن ببعد ایشان هم کنار کشیدند یکشب بهادر گفت بشوقی گفتم چه اصراری دارید که آوارء در این بساط بماند آمدن و رفتن یکنفر چه اهمیت دارد؟گفت این یکنفر غیر از آن یکنفرها است زیرا آواره خیلی زیرک و باهوش است من از او خواستم احصائیه احباب را معین کند یکشب از حفظ صورتی تنظیم کرد که من اعتماد نکردم و بولایات نوشتم اینک پس از هیجده ماه نتیجهء احصائیه که از ولایات آمده و با آنچه آواره نوشته نزدیک بهم است بلکه چند نفر کمتر آنگاه بهادر از اینکه میخواست احصائیه را بفهمد پرسید از قضیه چه بوده و شما چهقدر احصائیه احباب را تخمین زدهاید؟گفتم روزی شوقی پرسید شما که بهمهجا رفتهاید و تاریخ هم نوشتهاید از هرکس اطلاعاتتان وسیعتر است شما حدس میزنید که عدهء احباب چهقدر است چون من در همهء احوال اعم از موافقت و مخالفت بصدق و راستی سخن میگفته و میگویم و گفتم در این اندیشه نبودهام و نمیتوانم جوابی عرض کنم گفت با اینحال بنظر شما از یک ملیون بیشتر است من با خندههای قاهقاه گفتم مگر شما معنی میلیون را نمیدانید هزار مرتبه که عدد هزار تکرار شود ملیون میشود."