خلاصة:
معصومانعلیهمالسلام دارای شؤون تبیین دین، حکومت، قضا و شأن شخصی هستند. اگر
گفتار یا رفتار آنان صادر از شأن تبیین دین باشد، حکم مستفاد از آن، حکم ثابت است،
و اگر صادر از دیگر شؤون باشد، حکم آن، موقتی و متغیرخواهد بود؛ گرچه میتواند
با ملازمه بر احکام ثابتی از دین نیز دلالت کند. اگر شک داشتیم که گفتار یا رفتاری
صادر ازشأن تبیین دین یا دیگر شؤون است، وظیفه چیست؟ چهار قول در این زمینه وجود
دارد:1. انکار اصل اولی که مدرک آن «ابطلال مدارک دیگر اقوال» است؛2. اصل اولی تغییر که مدرک آن «اصالت برائت» و «استصحاب عدم تشریع» است؛3. اصل اولی ثبات که مدرک آن «اطلاق مقامی گفتار و رفتار در صدر از شأن تبیین دین»
و «ارتکاز متشرعه غیرمردوعه» است؛4. تفصیل بین موضوعات که یا وجود اصل اولی در برخی از موضوعات را انکار میکند، و
یا در برخی از موضوعات، اصل اولی را اثبات و در برخی دیگر تغییر میداند، و مدرک
آن «ترکیبی از مدارک اقوال دیگر» به انضمام قراین عامی در متغیر بودن برخی از
موضوعات است.از دیدگاه نویسنده، اصل اولی ثبات صحیح است و معقولترین تفسیر در قول تفسیر نیز
به پذیرش اصل اولی ثبات بازمیگردد.
The innocent leaders (peace be upon them) posses the merit to explain religion، to govern and to judge. If their speeches or their acts are representing their personal authority to explain religion then the rule inferred from this is a constant rule. If it is representing other authorities then the inferred rule is positional and variable. However، it may suggest a constant rule too. The question that arises is that when one is not sure about any of the above two cases then what is the job here. There are four views in this regard:
1. The denial of primary principle when all other views are rejected;
2. The primary principle of change، the supporting evidences is “isalatulbraah” and “istishab”;
3. The primary principle of constancy;
4. Discriminating between the cases and the subjects، in such a way that in certain cases it denies the primary principle and in some other cases it proves that.
The author believes that the primary principle is correct and the most rational interpretation returns to the acceptance of the primary principle of constancy.
ملخص الجهاز:
"در ظاهر، مقصود استدلال مذکور این است که اگر بهطور مثال، روایت «من احیا ارضا میتة فهیله» را صادر از شأن حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بدانیم، جواز احیای زمین و مالکیت مترتب بر آن فقط در زمان حضرت و با اذن حاکم، ثابت میشود؛ اما اگر آن را صادر از شأن رسالت بدانیم، نه جواز احیا و مالکیت زمین، متوقف بر اذن حاکم خواهد بود و نه مخصوص آن زمان؛ پس حمل روایت بر شأن رسالت، فایده بیشتری دارد و این فایدة بیشتر واجب میکند که روایت را بر آن حمل کنیم.
(کلینی، همان: 3، 566؛ صدوق، من لایحضرالفقیه، ج 2، ص 50؛ طوسی: تهذیبالاحکام: ج 4، ص 117) دلیل هفتم: ارتکاز متشرعه غیرمردوعه در دلیل ششم توضیح داده شد که مسلمانان زمان نص (مسلمانان زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و شیعیان دوران امامانعلیهمالسلام)، هر حکمی را که از گفتار و رفتار معصومانعلیهمالسلام بهدست میآمد جزء دین و ثابت میپنداشتند، مگر این که خلاف آن برایشان روشن میشد، و با تأکید بر این ارتکاز، در تکتک روایاتی که خالی از قرینه تغییر است، اطلاق مقامی جاریمیشود.
مستند قول اول: اگر در دلیل ششم اصل اولی ثبات، ارتکاز مسلمانان را فقط در برخی از موضوعات بپذیریم، برای مثال بگوییم: ما فقط میدانیم که مسلمانان، گفتار و رفتار معصوم(ع) را در موضوع عبادات از شأن تبیین دین میدانستند یا در دلیل هفتم آن بگوییم: ما فقط میدانیم که مسلمانان، حکم مستفاد از گفتار و رفتار معصوم(ع) را درموضوع عبادات ثابت میدانستند، در این حالت اطلاق مقامی و ارتکاز متشرعه، اصل اولی ثبات را فقط در دایره آن موضوع اثبات میکند."