خلاصة:
جو علمی ـ سیاسی ایران در سده اخیر شاهد نزاع جدی دو جبهه مخالف درباره دخالت اسلام در
سیاست بوده است؛ گرچه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جبهه مخالفان علمی دخالت اسلام در سیاست را
بیشتر متحجران و گروههای منحرف مذهبی، چون انجمن حجتیه، تشکیل میدادند، و پس از انقلاب،
روشنفکران سکولار؛ روشنفکرانی که گرایشهای فکری آنان به کلی با مخالفان پیشین متفاوت بود. در نزاع
پیشین، استناد به منابع دین (کتاب، سنت و عقل) روش اصلی بود، اما در نزاع جدید سکولارها از در دیگر وارد
شدند.
در این نوشتار چهار روش از تلاشهای سکولارها ارائه و نقد میشود که همه آنها در یک امر مشترکند، و
آن امر تفاوت عمده نزاع جدید و پیشین است. در نزاع جدید سعی شده است راه تمسک به قرآن و سنت بسته
شود، تا از این راه، انبوه آیات و روایاتی که درباره مسائل اجتماعی و سیاسی است از حوزه دین و تعبد و لزوم
اطاعت خارج شود. طرح و نقد این تلاشها در اینجا با هدف نمایش این امر مشترک است.
ملخص الجهاز:
"آیا نظریهای خاص پیرامون مسأله قلمرو دین نیز از این امور است؟ اگر یک نظریه از خود کتاب و سنت استخراج شده باشد، طبق پیشفرض چهارم، تأثیر آن منطقی و بجا است؛ اما سودی به سکولارها نمیرساند.
اگر آن نظریه به صورت قطعی با ادله عقلی امتناع یا لزوم یا امکان دخالت دین در یک حوزه از رفتار بشر را اثبات کند، طبق پیشفرض ششم، تاثیر آن منطقی و بجا است؛ اما چنان که در تلاش دوم سکولارها توضیح خواهیم داد، عقل قطعی میتواند لزوم یا امکان دخالت دین در یک حوزه را اثبات کند ـ چنان که بوعلی برهان لزوم بعثت را بر آن مبتنی کرده است (1) ـ اما راهی برای اثبات امتناع دخالت دین در یک حوزه ندارد.
گوینده سخن مذکور دو راه بیشتر ندارد؛ یکی آنکه: اصل اسلام را به فراخور احساس نیاز بشر در هر دوره متغیر بداند، که با خاتمیت اسلام مخالف است؛ دوم آنکه: فهم گذشتگان از قلمرو دین را تخطئه کند قلمرو دین را در آن دوران همان بداند که اکنون میانگارد، که در این صورت توانایی آنان را در شناخت قلمرو دین توسط انتظارشان از دین انکار کرده است و درواقع زیربنای شناخت خود از قلمرو دین را نیز ویران کرده است.
و اگر مردم عصر ما در تعیین مصداق عدالت اختلاف داشتند مصداقی را باید انتخاب کنند که با افقگشایی دین، و فراروی انسان از خود و جهان و تجربه واقعیت گسترده متعالی و تسهیل تجربه دینی و ایمانورزی سازگارتر است."