ارباب رجوع (دفتر را باز کنیم) الأدب والفن

"من چکار کنم؟ مدیر:حالا چرا به شما برمی‌خورد؟ دفتردار:نه-برنمی‌خوره،ولی مسأله اینه که همهء کاسه و کوزه‌ها خرد میشه سر دفتردار... مدیر(خطاب به دفتردار):خانم عزیز!بنده میگم راجع به‌ درسهای علوم،دینی و هنر که معلم ندارن،حق با شما... دفتردار(خطاب به ناظم):تازه شما خیال می‌کنین بعد از یک‌ ماه انتظار،یک معلم درست و حسابی می‌فرستن؟هرچی جنس بنجل‌ هس،روانه می‌کنن اینجا! بنده هم‌ خبر دارم که هرچی معلم بیسواد و بنجل هس،می‌فرستن توی‌ مدرسه‌هایی مثل مدرسهء ما،ولی اینها دلیل نمیشه که شما نمره‌ها رو دیر وارد کنین. اصلا جنابعالی چکار دارید به‌ این مسائل؟شما یک ارباب رجوع هستین و باید کار خودتون رو مطرح کنین... زن:بله قربون!منطقه بنده رو با اصرار خودم فرستاده بود به‌ این مدرسه برای درس علوم،ولی.... مدیر:ولی چی؟ زن:ولی چون بنده به قول خودتون از معلمهای بنجل منطقه‌ هستم و به درد شما نمی‌خورم،مرخص می‌شوم و وضعیت اینجا را هم‌ برای آن یکی دو نفر دیگر که قرار بود به اینجا بیایند،خواهم گفت."