ملخص الجهاز:
"چه کار باید میکردم؟چه خطایی کرده بودم؟پس انشا به چه میگویند؟مگر من انشا ننوشته بودم؟ طبق سنت سالهای پیش از مدرسه و درس،آمادهء خوردن و نوشیدن لگد و سیلی آموزگار بودم که آقای فرجی نهیبی زد و تشری و بچهها در سکوتی آهنین آرام گرفتند.
به چه مصیبتی آواز را خواندم و رفتم نشستم از نمرهای که آقای فرجی به من داد،فهمیدم انشا درس شیرینی است.
او حکایت انشا و آواز مرا به یاد میآورد و بعدها دانستم که نوشتن، چیزی نیست،مگر شعر و ترانه و قصهای که از اعماق وجود آدمی بجوشد،درست به صورت همان انشایی که نوشته بودم و باید آن را می خواندم.
آبگیر بهانهای است برای همدلی آن هم با دو کلید، ایجاز و ایجاز (به تصویر صفحه مراجعه شود)چشم به ما دیدن آزاده را میآموزد و پلک تسلیم به او را.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)اغماض،سرمشقی است که خدا هم مینویسد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)خودبین،نزدیکبین است."