خلعت پیامبری، کسوت معلمی (نثر ادبی) الأدب والفن

"دقایقی گذشت؛ مدیر از دفتر بیرون آمد و چکشی را چندبار بر صفحه آهنی کوبید و صدای زنگ در فضای مدرسه طنین‌انداز شد. مدیر کنار میله پرچم ایستاده بود و بچه‌ها را از نظر می‌گذراند. آنچه از حرف‌های آن روز مدیر به یادم مانده است چند جمله بیشتر نیست. هر چند وقت یک‌بار،مردی از دفتر بیرون می‌آمد و دست یکی از نثر ادبی‌ خلعت پیامبری،کسوت معلمی جبل النور شاهد روی‌داد عظیمی‌ است و زمین و آسمان مکه،نورباران‌ است. خود را به نزدیک دفتر مدرسه رساندم تا ببینم آن‌جا چه خبر است و با بچه‌ها چه می‌کنند و آن‌ها را کجا می‌برند. پس از روزها و هفته‌ها،زخم عمیقی در بازویم به وجود آمد که توانم‌ را بریده بود. بدتر از همه این که پس از 22 سال معلمی در شهر و روستاها،خندهء مدیر و زن سفیدپوش آمپول‌زن،از ذهنم فراموش نشده‌ است! محمد رضا غفاری-زنجان برگزیدهء هشتمین دورهء مسابقهء قلم معلم وقتی،صبور است و بردبار و دیگر وقت ناشکیبا و بی‌قرار."