ملخص الجهاز:
"؟ با هرچه قلم نوشتنت آسان نیست دریای حقیقت تو را پایان نیست سالار بیا که سال تحویل شود بر سفرهی هفت سینمان سامان نیست تمام عاشقانهها فدای یک نگاه تو که عشق،عشق میکند فدا شود به راه تو تو از همیشه آمدی به گاهگاه شهر ما نصیب کوچهمان نشد عبور گاهگاه تو نشان به آن نشان که من،همیشه پشت پنجره تو را مرور میکنم از ابتدای راه تو از آسمان شنیدهام که در غروب حل شدی و بعد از آن دگر کسی ندیده روی ماه تو بیا که جز تو هیچکس نمیرسد به داد من هنوز خیره ماندهام به عمق هرنگاه تو (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود)کوک میکنم کوک میشوم کوک میزنم تو اینبار به سیم آخر بزن به تارها به پودها...
تو هرروز خوانده میشوی از زبان مردمی که تو را سپید جامهترین میدانند،در سرزمینی که به رنگ شب است."