خلاصة:
اونوره دوبالزاک نویسنده فرانسه اثری را به ما معرفی میکند که شاید یکی از برجستهترین آثار رئالیست-فانتستیک قرن نوزدهم باشد.در داسان چرم ساغری خواننده با دو جنبه فکری بالزاک آشنا میشود یکی بالزاک نکتهسنج و دیگری بالزاکی درگیر تخیلات. خیالاتی که گویای علاقه خود بالزاک به قدرتهای ماوراطبیعی،طلسم و علم غیب است.داستان چرم ساغری1به تکه چرمی معجزهآسا اشاره دارد که بیشک بیشباهت به خانم سلیمان نیست.در این تحلیل توصیفی و تطبیقی نگارنده بر آن است تا با مقایسهای محتوایی به بررسی بیشتر مشترکات دو داستان بپردازد که خود میتواند بر همانندی بیشتر آن دو دلالت کند.در مقاله حاضر،ابتدا بهطور مختصر به نوع داستان اشاره میشود و سپس به بررسی تطبیقی شخصیتها و عناصر داستان پرداخته میشود.
ملخص الجهاز:
"مفهوم میرسیم که چرم ساغری اولین ایده بالزاک در نوشتن رمان وی بوده است.
بالزاک به نوشتن حکایت تخیلی روی آورد و اساس داستان چرم ساغری تخیلی بودن آن
مکنت و عزت خود را از دست داده بود،با پیدا کردن چرم معجزهآسایی که مرد عتیقهفروش به
اشاره به واژهء طلسم و چهرهء مرد عتیقهفروش از نکاتی است که رمان چرم ساغری را در
طلسم در این حکایت همان چرم ساغری است که از
باشد و این چرم ساغری سختدل را که به اندازه یک مربع شش در شش بود،به رافائل نشان
473 و 773)رافائل جملات نوشته شده بر روی پوست را واهی و توهم میپندارد و با دیدن آنها فریاد میزند:انسان هرقدرهم که سادهلوح باشد به این اوهام اعتقاد نخواهد داشت مگر
واسطهای از عالم بالاست که موجب آشنایی رافائل با نیروهای جادویی و سحرآمیز شده است؛ اما قبل از هرچیز چرم ساغری سمبل تحیل رفتن انرژی زیستی و حیاتی انسان از خلال به ثمر
قرآن ذکر نشده است؛اما در آیه 32 سوره نمل به او و تخت سلیمان بلقیس اشاره شده است:
فئودورا یکیدیگر از شخصیتهای اصلی رمان چرم ساغری زنی بیعاطفه و شوم است که
فئودورا یکی از دو زنی بود که در خیال و رؤیای رافائل جای داشت.
بلقیس که بیشک سلیمان شیفته او بود،همان فئودورایی است که رافائل به او دلباخته بود.
خاتمی که سلیمان با آن حکمرانی میکرد،همان چرم ساغری است که رافائل با آن به خواستههایش میرسید.
رمان چرم ساغری آمیزهای از قدرتهای مافوق بشری و شیطانی است که بر انسان(رافائل)تأثیر"